167906 مورد در 0.36 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • زان ز عيب و هنر خويش نگشتم آگاه
    که به اخلاص در آينه داري نزدم
  • سيل بر خانه من زور چرا مي آرد؟
    من چون بي وقت در خانه ياري نزدم
  • من از زيرکي از دام قضا مي جستم
    به دوپا در شکن زلف گرفتار شدم
  • چون گهر در نظر جوهريان شد شيرين
    خزفي را که من از عشق خريدار شدم
  • هيچ کس را گنهي نيست در آشفتن من
    خودبخود گشت پريشان چو سحر دستارم
  • طمع بوسه از آن لعل شکر خا دارم
    خير از خانه در بسته تمنا دارم
  • در سيه خانه ليلي نبود مجنون را
    اين حضوري که من از پرده شبها دارم
  • صائب از محرمي شانه دلم صد چاک است
    راه هر چند در آن زلف چليپا دارم
  • نيست از سيل گرانسنگ حوادث خطرم
    خانه در کوچه گمنامي عنقا دارم
  • همچو شبنم چه به مجموعه گل دل بندم؟
    من که در ديده خورشيد فلک جا دارم
  • روزگاري است ز چشم گهرافشان صائب
    همچو گرداب وطن در دل دريا دارم
  • همچنان داغ غريبي جگرم مي سوزد
    گر چه جا در دل آتش چو سمندر دارم
  • مي کند روي مرا عاقبت الامر سفيد
    در دل خويش بهاري که چو عنبر دارم
  • در شبستان جهان روشن از آنم چون صبح
    که غبار از دل عالم به نفس بردارم
  • خرقه پوشيدن من نيست ز بيدار دلي
    پاي خوابيده نهان در ته دامان دارم
  • غوطه در زنگ زد از سير چمن آينه ام
    چشم اميد به خاکستر گلخن دارم
  • در و ديوار به نوميدي من مي گريد
    کز سر زلف تو انداز رهايي دارم
  • ادب بلبل اگر خاره ره من نشود
    در دل غنچه گل، رنگ ز بو نگذارم
  • گر چه در حلقه ز نار مقيم صائب
    طرف سلسله سبحه فرو نگذارم
  • بس که بي مهري ايام گزيده است مرا
    شش جهت خانه زنبور بود در نظرم
  • من که در حسرت پرواز به خاک افتادم
    عجبي نيست پر تير شود بال و پرم
  • مپسند اي فلک سفله که در صلب صدف
    مهره گل شود از گرد کسادي گهرم
  • تا سر از حلقه بيدارلان برزده ام
    خون مرده است سواد دو جهان در نظرم
  • چند خود را زخيال تو به خواب اندازم ؟
    چند از تشنه لبي سنگ در آب اندازم؟
  • در نهانخانه محوست عبادتگاهم
    نيستم موج که سجاده بر آب اندازم