167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • بر ندارد سر زبالين ديده حيران من
    گربه جاي اشک اخگر در گريبانش کنم
  • هر کمان سست نبود در خور بازو مرا
    مي کشم ناز بتان تا نازنيني خوش کنم
  • نيست چون آب گهر نقل مکان در طالعم
    قطره باران نيم هردم زميني خوش کنم
  • آه کز بي حاصليها نيست در خرمن مرا
    آنقدر حاصل که وقت خوشه چيني خوش کنم
  • مي شود دل چون صدف در سينه تنگم دو نيم
    تادرين درياي پرخون گوهري حاصل کنم
  • بس که از گرد يتيمي مايه دارد گوهرم
    در دل دريا اگر لنگر کنم ساحل کنم
  • مي گدازد شرم همت گوهر پاک مرا
    بحر را صائب اگر در دامن سايل کنم
  • راه را خوابيده سازد چشم خواب آلودگان
    بهر شبگيرست هر خوابي که در منزل کنم
  • خرده جان از خجالت بر نمي آرد مرا
    خونبهاي خود مگر در دامن قاتل کنم
  • چون کنم در خدمت پير مغان گردنکشي
    من که خم را از ادب تعظيم افلاطون کنم
  • شاهد خامي است جوش باده در آغوش خم
    حاش الله شکوه از ناسازي گردون کنم
  • نسبتي در خاکساري نيست با مجنون مرا
    کز غبار خاطر خود طرح صد هامون کنم
  • من که پر در لامکان بي نيازي مي زنم
    حاش لله شکوه از ناسازي گردون کنم
  • آب در چشم غزال از آه گرم من نماند
    با خمار نرگس ميگون ليلي چون کنم
  • چشم او چشم مرا در سرمه خوابانيده است
    همزباني با نگاه نکته دانش چون کنم
  • ماه نورا هاله در آغوش نتواند گرفت
    حيرتي دارم که با موي ميانش چون کنم
  • تا نگيرم تنگ آن موي ميان را در بغل
    پيچ و تاب خويشتن خاطرنشانش چون کنم
  • خون ز فريادم چکيد و در به رويم وانکرد
    با دل سنگين گوش باغبانش چون کنم
  • صائب آتش نفس گر شعله در عالم زند
    با زبان خامه آتش فشانش چون کنم؟
  • از تجلي هر سر خاري است ميل آتشين
    حفظ چشم خويش در صحراي ايمن چون کنم
  • دعوي گردن فرازي با اسيري چون کنم
    در صف آزاد مردان اين دليري چون کنم
  • گرندارم گوشه اي در فقر عذر من بجاست
    از گرفتن عار دارم گوشه گيري چون کنم
  • نيستم دلگير اگر آيينه ام در زنگ ماند
    من که اهل معنيم صورت پذيري چون کنم
  • در ميان رشته زنار و آن موي کمر
    فرق بسيارست، کافر ماجرايي چون کنم
  • آب شمشير شهادت دانه را خرمن کند
    در نثار خرده جان بدادايي چون کنم