167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان قاآني

  • دوات دربرو کاغذ به دست و خامه به چنگ
    پياله بر لب و مل در ميان و گل به کنار
  • کس ار به مستي بايد مديح شاه کند
    دو چشم مست من اولي ترند در اين کار
  • لب به شکر خنده بگشودند و گفتند اي غريب
    آدمي بايد که در هر کار باشد بردبار
  • در ز آب شور خيزد برگ تر از چوب خشک
    شهد از زنبور زايد دانه خرما ز خار
  • بحر طغيان کرد در عهدش از آن شد مضطرب
    کوه سر افراخت با حلمش از آن شد سنگسار
  • خسته و مجروح از هر سو گروه اندر گروه
    بسته و مذبوح در هر ره قطار اندر قطار
  • در همه شيراز اکنون شور و غوغا هيچ نيست
    جز خروش عندليب و بانگ کبک و صوت سار
  • چشم بندي کرده يي مانا جهاني را به سحر
    ورنه در ماهي دو نتوان کرد چندين کار و بار
  • اسم و رسم من به دستورالعمل امسال نيست
    وين عمل اصلا نبد دستور در پيرار و پار
  • در بزرگي با جهان جاه ترا همسر کنم
    گر چه مي يابم که آن فانيست اين يک پايدار
  • قصه کوته پايه خود بين نه استعداد من
    زانکه من در مرتبت جويم تو بحر بي کنار
  • حکم کن کز لوي ئيلم حکم اجرا در رسد
    تا بر آرم چون نهنگ از جان بدخواهت دمار
  • راستي را کس نمي داند که در فصل بهار
    از کجا گردد پديدار اين همه نقش و نگار
  • قصه کوته دوش چون خورشيد رخشان رخ نهفت
    ماه من از در درآمد با رخي خورشيد وار
  • هر چه گفت از ده فزونتر شد به شوخي گفتمش
    در شمار ده غلط کردم تو از سر مي شمار
  • خادمک هر چند با من در عبادت تند شد
    حق چو با او بود الحق گشتم از وي شرمسار
  • خادمک در خشم رفت و زير لب آهسته گفت
    باش کامشب مي خورد فردا زند ميرش به دار
  • اعتبار هر که در گيتي به مال و کشورست
    اي شگفتي مال و کشور زو گرفتست اعتبار
  • اقتدار هر که در گيتي به گنج و لشکرست
    اي شگفتي گنج و لشکر زو پذيرفت اقتدار
  • ور رود در شوره زار از نطق شيرينش سخن
    تا ابد نخل رطب رويد ز خاک شوره زار
  • در چمن ديدم درختان را که از اوصاف او
    گرد هم جمعند يکسر با زباني حق گزار
  • گر چه ني شکر دهد آن ني گهر بخشد از آنک
    از کف راد تو دارد بحر عمان در جوار
  • پشه از آن پيل فر روبه از آن شير نر
    گشته به هر رهگذر فتنه از آن در گذار
  • مژده که شد در چمن رايت گل آشکار
    مژده که سر زد سمن از دمن و مرغزار
  • بوي آب نهر او از سنبل تر در چمن
    بوي آب شعر من از سنبل زلف نگار
  • او در انهار آورد آبي چو زمزم با صفا
    من ز اشعار آورم آبي چو کوثر خوشگوار
  • ز آب نهر او دمد در بوستان ريحان و گل
    ز آب شعر من به طبع دوستان حلم و وقار
  • شعر من چون صيت او ساري بود اندر جهان
    حکم او چون شعر من جاري بود در روزگار
  • حلقهاي زلف او را هر چه بگشودم ز هم
    هي دل و جان بود در هر يک قطار اندر قطار
  • ياد رمحش کرد وقتي در خيال من خطور
    رست حالي از بن هرموي من يک بيشه خار
  • هيچ داني از چه مالد روز کين گوش کمان
    زانکه بيند پشت بر دشمن کند در کارزار
  • ابر شد سنجاب پوش و بر تنش بنشست خوي
    دود در چشم هوا پيچيد از آن شد اشکبار
  • پنبه زاري بود يک مه پيش ازين هامون ز برف
    برق نيسان آتشي انگيخت در آن پنبه زار
  • شعله و دودي که در آن پنبه زار انگيخت برق
    لاله شد زان شعله پيدا ابر از آن دود آشکار
  • غنچه با طبع شکفته زر نهان سازد به جيب
    ابر با روي گرفته در همي آرد نثار
  • زان ميم ده کز فروغش راز موران را بدل
    ديد بتوان از دو صد فرسنگ در شبهاي تار
  • جهد دارد کز طرب بر آسمان پرد ز مهد
    گر بخواني مدح او در گوش طفل شيرخوار
  • هر چه را بيني قرار کارش اندر دست اوست
    غير سيم و زر که در دستش نمي گيرد قرار
  • چون توکلي اين جهان اجزا سپس مداح تو
    در حقيقت هر دو گيتي را بود مدحت گزار
  • عذرم اين کز حرص مدحت در زبان و دل مرا
    چون ميان لفظ و معني اندر افتد گير و دار
  • معني از دل در جهد بي لفظ و خود داني به گوش
    معني بي لفظ را بنيان نباشد استوار
  • در ميان لفظ و معني هست چون اين دار و گير
    بنده قاآني ندارم بر مديحت اقتدار
  • جويبار آرم کنار خوي ازين غيرت که غير
    گيرد او را در کنار و او ز من گيرد کنار
  • من نيم گردون که در کاخش مرا نبود گذر
    من نيم گيهان که بر صدرش مرا نبود گذار
  • ور ازو مويم به کيوان وهم راند کي بليد
    دهر را در امر و نهي او نباشد اختيار
  • ني خطا گفتم خطا او در عطا ابرست ومن
    شوره زارم کي شود از ابر خرم شوره زار
  • تا به غير از اسم نيک و رسم نيکي در جهان
    هيچ اسم و هيچ رسمي مي نماند پايدار
  • آن بار گران را که کشند ار بتر ازو
    شک نيست که در وزن بچربد زد و خروار
  • ور مشورت از من کني و راي تو باشد
    در سيم تو الا به تجارت نکنم کار
  • دو بهر ه مرا باشد و يک بهره ترا زانک
    بر سيم بچربد ز در قيمت دينار