167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • بلبلان چون سر ز زير بال بيرون آورند
    در گلستان که باشد خار همزانوي گل
  • گشايشهاست باد صبح را در آستين پنهان
    مشو چون غنچه گل زين نسيم آشنا غافل
  • نداي ارجعي پيچيده در طاس فلک صائب
    ترا گوش گران دارد ازين صوت و صد غافل
  • در سيه دل نکند صحبت نيکان تاثير
    پاي طاوس نگارين نشود از پر وبال
  • خط آزادي غمهاست گرفتاري عشق
    در قفس مرغ آفات بود فارغبال
  • شب تاريک بود سرمه بينايي دزد
    خال در پرده خط بيش شود رهزن دل
  • تلخي زهر بود باده لب شيرين را
    هست در تلخي ايام شکر خواري دل
  • در ره سيل کشد پاي به دامن چون کوه
    هرکه با جلوه او کرد عنانداري دل
  • رگ کاني است که در لعل نهان گرديده است
    قامت همچو نهال تو زبسياري دل
  • نيست يک ذره که همرنگ سويدا نبود
    در سراپاي وجودم ز سيه کاري دل
  • دل شبها مشو از ديده گريان غافل
    در سياهي مشو از چشمه حيوان غافل
  • هست هر صفحه گل نامه اي از عالم غيب
    در بهاران مشو از سير گلستان غافل
  • فيض در دامن شب بيشتر از روز بود
    مشو ايام خط از آينه رويان غافل
  • ماند چون آينه در دايره حيراني
    هرکه از ساده دلي شد به تماشا مشغول
  • ازان به جامه گلرنگ مايل است آن شوخي
    که در لباس کند خون عاشقان پامال
  • نمي شود نکند شوق سرمه خاکم را
    مرا که سوخت نفس در سراغ چشم غزال
  • نکرد تربيت عشق در دلم تاثير
    چو تخم سوخته گرديدم از سحاب خجل
  • نفس رسيد به پايان و در قلمرو خاک
    نيافتيم فضاي نفس کشيدن دل
  • ز شيشه هاي فلک بانگ الامان خيزد
    در آن مقام که ميدان کشد رميدن دل
  • در آن مقام که صائب به نغمه پردازد
    ز شاخسار فتد بلبل از تپيدن دل
  • پياده وار مکرر سپهر سرکش را
    فکنده در جلو خويش يکسواره دل
  • سواد هردو جهان است در سويدايش
    مپوش ديده خود صائب از نظاره دل
  • ببند لب ز طمع تا ترا دهند از غيب
    گشايشي که نگردد ز هيچ در حاصل
  • ازان زمان که ترا ديده در گلستان گل
    ز شبنم است سراپاي چشم حيران گل
  • عنان دولت بيدار داشتم روزي
    که بود شبنم من در رکاب خنده گل