167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان قاآني

  • ماهم ز در درآمد و بر من سلام کرد
    مشکوي من ز طره خود مشک فام کرد
  • گردش گردون به گردش کي رسد هر گه که او
    در جهان رخش عزيمت را جهان مي آورد
  • مر قضا را در نظام حل و عقد روزگار
    هر چه گويي اينچنين او آنچنان مي آورد
  • زان جوهر خورشيد فش گر عکسي افتد در حبش
    خاک حبش فردوس وش تا حشر غلمان پرورد
  • زلفش چو ديوي خيره سر وز دزد شب ديوانه تر
    کز ريو يک گردون قمر در زير دامان پرورد
  • زلفش چو طنازي کند بر ارغوان بازي کند
    بر مه زره سازي کند در خلد شيطان پرورد
  • در مشت خواهم غبغبت تا سخت تر بوسم لبت
    ترسم ز زلف چون شبت کاو رنگ عصيان پرورد
  • از دو لبت اي هم نفس يک بوسه دارم ملتمس
    بگذار تا خود را مگس در شکرستان پرورد
  • ويژه چو قاآني کسي کاو را بود حرمت بسي
    زيرا که در مجلس بسي مدح جهانبان پرورد
  • گيتي چو مهدي مهد او نظم جهان از جهد او
    وز عدل او در عهد او مهتاب کتان پرورد
  • از هيبتش خصم دژم زان پيش کايد از عدم
    تن را چو ماهي در شکم با درع و خفتان پرورد
  • تا در کمين خصم دغل با وي نياغازد حيل
    از هر سو مويش اجل چشمي نگهبان پرورد
  • ور بد سگال بد سير خشم وي آرد در نظر
    دردم به جانش داد گر هر هفت نيران پرورد
  • بيواسطه روح الامين اين پرده زد جان آفرين
    تا پرده دار ملک و دين در پرده جانان پرورد
  • کلک تو حل و عقد جهان را کند کفايت
    هرگه که تيغ خسرو جا در نيام گيرد
  • به روز رزم تو هر خون که خورده در زهدان
    ز بيم خشم تو از چشم هر جنين خيزد
  • ز انصافش چنان رسم ستم برخاست از گيتي
    که با شير ژيان بنگاه آهو در نيستان شد
  • مگر مي خواست کردن آشنا در بحر خون تيغش
    که همچون مردم آبي ز پا تا فرق عريان شد
  • چرا پيچيدي از فرمان شاهي سر که فرمانش
    روان در نه سپهر و شش جهات و چار ارکان
  • عدو بندي که خطي رمح او در پهنه هيجا
    دم آهنج اژدري بيجان و ماري جانگزا آمد
  • کشد در ديده خاک راه آهو از شرف ضيغم
    به گيتي عدل او تا حاکم و فرمانروا آمد
  • ز بهر دفع او اکنون بر آن تازي نسب بنشين
    که در دشت دغا همپويه با باد صبا آمد
  • عنان در دست ما بگذار و خود بنشين رکابي زن
    يکي بر جوهر ما بين که وقت کارها آمد
  • به مرد فتنه در آن روز کاو به طالع سعد
    طراز تاج شد و زينت سرير آمد
  • وگرنه در همه آفاق داني آنکه چو من
    نه يک سخنور زاد و نه يک دبير آمد
  • آخر مگر نه سنجر بهر هلاک اتسز
    شد کينه جو به خوارزم در سال سيصد و اند
  • از بهر کشور و گنج خود را فکند در رنج
    تا گنج و مال آورد بر سرکشان پراکند
  • وگر برق خلاف او کشد يک شعله در گيتي
    چه جاي خار صحرا کاب دريا را بسوزاند
  • بلاي بد بود حاسد به جان هر که در عالم
    دعا کن کاين بلا را ايزد از عالم بگرداند
  • چو صبح ار صادقم در اين سخن روزم بود روشن
    وگر چون گل دو رويم باد غم برگم بريزاند
  • ازان بخت ترا بيدار دارد سال و مه يزدان
    که خلق خويش را در مهد آسايش بخواباند
  • يک الف تره خشکيست به خوان کرمش
    هر تر و خشک که در بحر و بر آميخته اند
  • به دل و دست ملک بين که در و گوهر را
    بسکه بخشيده چسان با مدر آميخته اند
  • نه آتشست که بالا رود به چرخ اثير
    نه صرصرست که در بحر و بر گذار کند
  • به دهر تا که سرايند انس و جان که رسول
    صلاي دين شريعت در انس و جان افکند
  • در بر او کمترست از پير زالي پور زال
    او ز کين گر بهر هيجا جاي بر يکران کند
  • خود تو داني گر دلي باشد مرا در پيش اوست
    اختيار او راست گر آباد و گر ويران کند
  • گه به کين ناصر خسرو فرو بندد کمر
    تامر او را در بدخشان محبس از يمگان کند
  • چون کند کفران نعمت آنکه در ده سال و اند
    مدح بي انعام گويد شکر بي احسان کند
  • کس تواند صد هزاران نامه آرايد چو من
    در مديح خواجه هر يک را دوصد عنوان کند
  • شير چرخ از مهر و مه قلاده سازد ماه و سال
    بو که در نخجيرگه روزي ترا يوزي کند
  • در ملک حسن شاهي زان شور و شر کني
    شک نيست حسن چونين با شور و شر بود
  • ياقوت را به گونه همي ماند آن دو لب
    الا که در ميانش دو رشته گهر بود
  • بلور ساده است که چونين ز عکس او
    روشن سر او بام و در و بوم و بر بود
  • چندين متاز توسن و دل را مکن خراب
    زين فتنه تر سمت که در آخر ضرر بود
  • در روز رزم و بزم ز شمشير و جام مي
    دستش هماره حامله خير و شر بود
  • هنوز در دل من هست ذوق حالت دوش
    که ترک نوش لب من ز راه مست رسيد
  • مگر در سنبلستان ماه من ژوليده گيسو را
    که از سنبل به مغزم بوي جان بي اختيار آيد
  • نظر از بوستان بندم اگر او چهره بگشايد
    کنار از دوستان گيرم گرم او در کنار آيد
  • چرا بايد کشيدن منت نقاش و صورتگر
    تو در هر خانه کآيي خانه پر نقش و نگار آيد