167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • رزق خواب آلودگان زين نشأه جز خميازه نيست
    مي دهد کيفيت مي در دل بيدار حرف
  • مکن ز تيرگي بخت شکوه چون خامان
    که در حمايت خاکسترست اخگر صاف
  • سرشک گرم که در جان بحر آتش زد؟
    که آب شد ز تب گرم استخوان صدف
  • در خوبي تو نيست کسي راسخن،ولي
    دارد خط عذار تو باآفتاب حرف
  • در خامشان شراب سرايت نمي کند
    مستي دهد زياده ز جام شراب حرف
  • مشت داغي در گريبان کرد هر کس راگرفت
    خاکدان دهر را کان بدخشان کرد عشق
  • نسيه فردوس را بر اهل عالم نقد ساخت
    شور محشر را حصاري در نمکدان کرد عشق
  • يک دل بي آه در معموره عالم نهشت
    اين سفال خشک را لبريز ريحان کرد عشق
  • نعل کوه طور در آتش سراسر مي رود
    پاي خواب آلودگان رابرق جولان کرد عشق
  • در سر هرذره اي اينجا هواي ديگرست
    اختر ثابت ندارد چرخ خوش پرگار عشق
  • عاشقان در پرده دل شادماني مي کنند
    خنده رسوا ندارد غنچه مستور عشق
  • نيست آب صافي خاطر روان در جوي خلق
    مي چکد زهر نفاق از گوشه ابروي خلق
  • به هر طوفاني از جا در نيايد لنگر عاشق
    شمارد داغ، خورشيد قيامت را سر عاشق
  • نيست هر آب و زمين قابل تخم شررش
    در دل سوختگان نشو و نما دارد عشق
  • شاخ و برگش بود از عالم امکان بيرون
    ريشه هر چند در انديشه ما دارد عشق
  • نيست چون برق تجلي که سرازطور کشد
    چون شرر در دل هر سنگ مقر دارد عشق
  • مشرق سينه چاک است در خانه عشق
    چشم بيدار بود روزن کاشانه عشق
  • عالمي حلقه صفت چشم براين دردارند
    تا به روي که گشايد در ميخانه عشق
  • نيست در صومعه عقل بجز فکر معاش
    گنج برروي هم افتاده به ويرانه عشق
  • شور عشق است که در مغز جهان پيچيده است
    گردش چرخ بود گردش پيمانه عشق
  • روي در دامن صحراي جنون آورده است
    کعبه از حسن خدا داد صنمخانه عشق
  • جام عقل است که در ميکده طرح افتاده است
    بوسه فرسود نگردد لب پيمانه عشق
  • همه در خواب غرورند حريفان صائب
    به چه اميد کسي سر کند افسانه عشق؟
  • پاي گستاخ منه بر در کاشانه عشق
    سر منصور بود کنگره خانه عشق
  • قطره اي نيست هوايي نبود در سر او
    مي پرد چشم حباب از پي پيمانه عشق