167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

ديوان حافظ

  • عراق و فارس گرفتي به شعر خوش حافظ
    بيا که نوبت بغداد و وقت تبريز است
  • خموش حافظ و اين نکته هاي چون زر سرخ
    نگاه دار که قلاب شهر صراف است
  • به هيچ دور نخواهند يافت هشيارش
    چنين که حافظ ما مست باده ازل است
  • حافظ منشين بي مي و معشوق زماني
    کايام گل و ياسمن و عيد صيام است
  • حديث حافظ و ساغر که مي زند پنهان
    چه جاي محتسب و شحنه پادشه دانست
  • حافظ اين گوهر منظوم که از طبع انگيخت
    ز اثر تربيت آصف ثاني دانست
  • حافظ از حشمت پرويز دگر قصه مخوان
    که لبش جرعه کش خسرو شيرين من است
  • ز بيخودي طلب يار مي کند حافظ
    چو مفلسي که طلبکار گنج قارون است
  • مشو حافظ ز کيد زلفش ايمن
    که دل برد و کنون دربند دين است
  • حافظ از معتقدان است گرامي دارش
    زان که بخشايش بس روح مکرم با اوست
  • حافظ بد است حال پريشان تو ولي
    بر بوي زلف يار پريشانيت نکوست
  • دشمن به قصد حافظ اگر دم زند چه باک
    منت خداي را که نيم شرمسار دوست
  • فرياد حافظ اين همه آخر به هرزه نيست
    هم قصه اي غريب و حديثي عجيب هست
  • بيار مي که چو حافظ هزارم استظهار
    به گريه سحري و نياز نيم شبيست
  • گفتم آه از دل ديوانه حافظ بي تو
    زير لب خنده زنان گفت که ديوانه کيست
  • کوه اندوه فراقت به چه حالت بکشد
    حافظ خسته که از ناله تنش چون ناليست
  • اي چنگ فروبرده به خون دل حافظ
    فکرت مگر از غيرت قرآن و خدا نيست
  • حافظ ار بر صدر ننشيند ز عالي مشربيست
    عاشق دردي کش اندربند مال و جاه نيست
  • نام حافظ رقم نيک پذيرفت ولي
    پيش رندان رقم سود و زيان اين همه نيست
  • خزينه دل حافظ به زلف و خال مده
    که کارهاي چنين حد هر سياهي نيست
  • چشم حافظ زير بام قصر آن حوري سرشت
    شيوه جنات تجري تحتها الانهار داشت
  • حافظ ببر تو گوي فصاحت که مدعي
    هيچش هنر نبود و خبر نيز هم نداشت
  • قدم دريغ مدار از جنازه حافظ
    که گر چه غرق گناه است مي رود به بهشت
  • اشک حافظ خرد و صبر به دريا انداخت
    چه کند سوز غم عشق نيارست نهفت
  • اي دوست به پرسيدن حافظ قدمي نه
    زان پيش که گويند که از دار فنا رفت