167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • کند ز لطف بدن کار اخگر سوزان
    فتد اگر گل بي خار در گريبانش
  • گشاده روي بود در حريم ديده مور
    دلي که وسعت مشرب بود بيابانش
  • به داغ العطشم سوخته است سنگدلي
    که نيست ريگ روان تشنه در بيابانش
  • اگر ز نکهت گل پيرهن کند در بر
    شگفت نيست که نيلوفري شود سمنش
  • زاشک شمع توان نقل در گريبان ريخت
    به محفلي که بخندد لب شکرشکنش
  • در آفتاب قيامت عرق نمي ريزد
    ز بار خلق ندزدد کسي که اينجا دوش
  • چو مغزپسته نهان در شکر شود طوطي
    به گفتگو چو درآيد لب شکر خايش
  • شود عيار بد ونيک در سفر ظاهر
    يکي است تير کج و راست تا بود درکيش
  • مخور چو لاله و گل، روي دست ساغر عيش
    که در رکاب نسيم فناست دفتر عيش
  • گزيده است مرابس که شادي ايام
    به چشم حلقه مارست حلقه در عيش
  • مقيم گوشه غم باش اگر مسلماني
    که دين ضعيف شود در زمين کافر کيش
  • مده ز دست چو گل دربهار ساغر عيش
    که از شکوفه بود در گذار، اختر عيش
  • فغان که مردم کوته نظر نمي دانند
    که در نقاب شکوفه است روي دختر عيش
  • بهشت نقد شده است از شکوفه، باده بيار
    که در بهشت حلال است جام احمر عيش
  • به احتياط نظر کن به چشم جادويش
    که در کمين رميدن نشسته آهويش
  • ز بار دل کند آزاد سرو راصائب
    در آن چمن که کند جلوه قد دلجويش
  • بهشت اگر ز در خانه ام گذار کند
    قدم برون نگذارم ز کنج خلوت خويش
  • کمينه حکم شهنشاه عشق اين حکم است
    که گل پياده رود در رکاب بلبل خويش
  • که غير سبزه خط تو اي بهار اميد
    رسانده است در آتش به آب، ريشه خويش ؟
  • چو زلف ماتميان در هم است کارجهان
    ازين بلاي سيه دور دار شانه خويش
  • با صبح روگشاده تر ازآفتاب باش
    ازهر که دم شمرده زند در حساب باش
  • از خانه شکسته بلا مي کند حذر
    در رهگذار سيل حوادث خراب باش
  • گر هست در دماغ ترا باد نخوتي
    آماده شکستن خود چون حباب باش
  • خود را چو آفتاب نکردي به نور عشق
    باري چو سايه در قدم آفتاب باش
  • چون سرو در مقام رضا پايدار باش
    آزاده ز انقلاب خزان و بهار باش