167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • گر ترا در پرده دل هست حسن يوسفي
    مشتري بسيار پيدا مي شود غمگين مباش
  • در کنار گل نخواهد ماند شبنم جاودان
    آخر از پستي به بالا مي شود غمگين مباش
  • عاشقان رامغز درسر گرنباشد گومباش
    کف اگر در بحر پرگوهر نباشد گو مباش
  • سخت رويي ميهمان راروي گردان مي کند
    خانه آيينه راگر در نباشد گو مباش
  • ناله ني راست صد تنگ شکر در آستين
    بندبندش گر پر ازشکرنباشد گو مباش
  • انفعال روسياهي آب مي سازد مرا
    آب در صحراي محشر گر نباشد گو مباش
  • ظاهر مردان به زيور گرنباشد گو مباش
    حلقه بيرون در گر زر نباشد گومباش
  • سايه بيدست، آه سرد اهل جرم را
    سايه گر در عرصه محشر نباشد گو مباش
  • خازن گنج گهر را خلق خوش دام بلاست
    در بساط بحر اگر عنبر نباشد گو مباش
  • از گداز جسم، خون خويش خوردن غافلي است
    درد اگر در باده احمر نباشد گومباش
  • تخم اميدي ندارم تاکنم باران طلب
    آب اگر در ديده اختر نباشد گو مباش
  • نارسايي در کمند جذبه معشوق نيست
    گردن مارا سلاسل گر نباشد گومباش
  • تشنه بحر فنا رامد احسان است زخم
    رحم در شمشير قاتل گر نباشد گو مباش
  • لعل سيرابش به داد تشنه جانان مي رسد
    آب در چاه زنخدان گر نباشد گو مباش
  • حسن آب و رنگ در گوهري ز غلطاني است بيش
    دانه ياقوت غلطان گر نباشد گومباش
  • چشم پوشيدن ز دنيا قابل افسوس نيست
    در نظر خواب پريشان گرنباشد گو مباش
  • نيست جاي شکوه بيرحمند اگر سنگين دلان
    مؤمني در کافرستان گر نباشد گو مباش
  • از لب خامش ندارد شکوه اي رنگين سخن
    رخنه در ديوار بستان گر نباشد گو مباش
  • بيکسان را دور باشي نيست به از خامشي
    در چو باشد بسته، دربان گر نباشدگومباش
  • آتش سوزان نمي دارد به دامان احتياج
    در دهان حرص دندان گرنباشد گو مباش
  • خال بر رخسار جانان گرنباشد گو مباش
    مور در ملک سليمان گرنباشد گو مباش
  • مي فشاند خار در راه تماشا شرم عشق
    خار ديوار گلستان گرنباشد گو مباش
  • عندليب مست را، هم نغمه اي درکارنيست
    نغمه سنجي در گلستان گرنباشد گومباش
  • خامه صائب به طوفان مي دهد آفاق را
    در بساط ابر، باران نباشد گو مباش
  • ديده ما گرز خون رنگين نباشد گومباش
    حلقه بيرون در زرين نباشد گو مباش