167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • فيض خورشيد بلند اختر به عريانان رسد
    در حجاب رخت صوف و جامه ديبا مباش
  • خاک از همراهي سيلاب شد دريا نشين
    در دل اين خاکدان بي چشم خونپالا مباش
  • باده صافي به مغز هوشمندان مي دود
    در خرابات مغان درد ته مينا مباش
  • تاتوان دزديد سر در جيب خود سرور مباش
    مي توان گرديد تا از پيروان رهبر مباش
  • از زبان خوش چو جوهر ريشه در دلها دوان
    تشنه خون کسان چون تيغ بدگوهر مباش
  • تشنگان رامي دهد تسکين به آب خشک خويش
    در مروت از عقيق سنگدل کمتر مباش
  • تيرگي در آستين دارد لباس عاريت
    چون مه ناقص به نور ديگري انور مباش
  • در ميان شبنم ما و فروغ آفتاب
    اي سحاب بي مروت بيش ازين حايل مباش
  • سبحه تزوير را در گردن زاهد فکن
    روزو شب محشور با صد عقده مشکل مباش
  • رو نمي بيند خدنگ مو شکاف انتقام
    گر شکست خود نخواهي در شکست دل مباش
  • از خدا در عهد پيري يک زمان غافل مباش
    از نشان زنهار دربحر کمان غافل مباش
  • چون گل رعنا خزان را در قفا دارد بهار
    از ورق گرداني باد خزان غافل مباش
  • مي کند زهر هلاهل کار خود در انگبين
    ازگزند دشمن شيرين زبان غافل مباش
  • تا نسازي راست در دل حرف رابر لب ميار
    تير تابيرون نرفته است ازکمان غافل مباش
  • مهر با چندين عصا در چاه مغرب اوفتاد
    زينهاراز چاه خس پوش جهان غافل مباش
  • وقت بي برگي کرم بابينوايان خوشنماست
    در خزان ازبلبلان اي باغبان غافل مباش
  • ياد يوسف ساکن بيت الحزن رازنده داشت
    در قفس صائب ز فکر بوستان غافل مباش
  • تا درايام خزان برگ و نوايي با شدت
    در بهاران غافل ازاحوال بي برگان مباش
  • خجلت روي زمين ازتشنه جانان مي کشي
    در رياض آفرينش ابر بي باران مباش
  • باش صائب در تلاش شاهدان معنوي
    نيستي آيينه، درهر صورتي حيران مباش
  • روح قدسي، بيش ازين درتنگناي تن مباش
    عيسي وقتي، گره در چشمه سوزن مباش
  • درزمين چهره خود دانه اشکي بکار
    در غم آب و زمين و دانه و خرمن مباش
  • تخم قابل در زمين پاک گوهر مي شود
    وقت صبح صافدل بي گريه خونين مباش
  • برگريزان کرم رانوبهاران درقفاست
    تاگلي در باغ داري مانع گلچين مباش
  • پرده بينش نگردد موشکافان رالباس
    همچو شيادان نهان در خرقه پشمين مباش