167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • شور محشر نقش ديبارا نمک در چشم ريخت
    برنگيرد سرزبالين چشم بخت ما هنوز
  • از نگاه تلخ، بادامش همان دل مي گزد
    زهر در دنباله ابروش مي گرددهنوز
  • گرچه شددر ابرخط خورشيد رخسارش نهان
    تيغها چون برق در زيرسپر دارد هنوز
  • چشم شبنم در هواي لاله زارش مي پرد
    دامني از دامن گل پاک تر دارد هنوز
  • گرچه زلف سرکش او سرکشي از سرگذاشت
    کاکل او فته ها در زيرسردارد هنوز
  • در ته دامان خط، شمع جهان افروز او
    يک جهان پروانه بي بال وپردارد هنوز
  • ديده قربانيان را چشم آن وحشي غزال
    در ره خود حلقه هاي دام مي داند هنوز
  • خط ظالم گرچه يک گل درگلستانش نهشت
    ريشه در دل مي دواند خار ديوارش هنوز
  • گر چه خط پشت سپاه زلف رابرهم شکست
    در صف آرايي بود مژگان خونخوارش هنوز
  • رخنه در دل مي کند مژگان قتالش هنوز
    مي کشد آب ازجگرها دانه خالش هنوز
  • شاهبازغمزه اش راگرچه خط دربوته کرد
    در کمين سينه کبک است چنگالش هنوز
  • گشت در چشم غزالان گرد مجنون گوشه گير
    برنداردسنگ طفلان سرزدنبالش هنوز
  • در سفرهرچند چون ريگ روان عمرم گذشت
    از وصال کعبه چون سنگ نشان دورم هنوز
  • شوخي مژگان او يک شب مر ا در دل گذشت
    تيغ بازي مي کندهرموبراندامم هنوز
  • گر چه خورشيد عذارش روي در زردي نهاد
    از شفق خون مي کند درديده روزن هنوز
  • زان شکر خندي که زد برق تجلي بردرخت
    خيره مي گردد نظر در وادي ايمن هنوز
  • در ته دامان خط، رخسار آتشناک او
    شمع اميدجهاني مي کند روشن هنوز
  • پردگي شد شوخي حسنش، ولي مژگان شوخ
    مي خلد در پرده هاي ديده چون سوزن هنوز
  • زان مي روشن که در پيمانه خورشيد ريخت
    عشق آتشدست، مي گردد سرگردون هنوز
  • مي رود با قامت خم در پي دنيي هنوز
    با چنين محراب، داري پشت برعقبي هنوز
  • شيراز اقبال جنون گردنکشي از سر گذاشت
    مي کند خون در دل مجنون، سگ ليلي هنوز
  • ريخت دندانهاو در فکر لب ناني هنوز
    مهره بازيچه گردون گرداني هنوز
  • شد بنا گوشت سفيد و ظلمت غفلت بجاست
    صبح روشن گشت و در خواب پريشاني هنوز
  • شد بلند، آوازه طبل رحيل کاروان
    از پريشان خاطري در فکر ساماني هنوز
  • گر چه پيري در سر دست تو گيرايي نهشت
    با هزاران آرزو دست و گريباني هنوز