167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • در غيرتم زگريه که مغرورعشق راست
    هرقطره اشگ ،عاشق خونين دل دگر
  • صائب به گريه کوش کن در زير خاک نيست
    جز قطره هاي اشک چراغ دل دگر
  • از چشم نيم مست تو هر گوشه گير را
    در کنج فقر گوشه ميخانه دگر
  • هر رشته اي زشمع جهان سوز عارضت
    دامي کشيده در ره پروانه دگر
  • از اشتياق ذکر تو در ديده ها شده است
    هر تار اشگ سبحه صد دانه دگر
  • در بوستان ز جلوه مستانه ات شده است
    هر طوق قمريي خط پيمانه دگر
  • هردم ز سايه طره کافر نهاد تو
    در کعبه رنگ ريخته بتخانه دگر
  • غير از دل شکسته معمار عقل نيست
    در شهربند عشق تو ويرانه دگر
  • زلف تراست از دل صد چاک عاشقان
    در هرخم و شکنج و نهان شانه دگر
  • از زير چشم در رخ مستور مي نگر
    مستور رابه ديده مستور مي نگر
  • بگشاي چاک سينه وسير بهشت کن
    آيينه پيش رو نه و در حور مي نگر
  • غمگين وشادمان مشواز هيچ حالتي
    در انقلاب عالم پرشور مي نگر
  • سيري زخاک نيست تهي چشم حرص را
    در کاسه هاي خالي فغفور مي نگر
  • برق سبک عنان نرسد در شتاب عمر
    زنهار دل مبند به مد شهاب عمر
  • داغم ز عمر کوته و رعنايي امل
    مي بود کاش طول امل در حساب عمر
  • کمتر بود ز صحبت برق و گياه خشک
    در جسم زار جلوه ناپايدار عمر
  • زنگ ندامتي است که روزم سياه ازوست
    در دست من ز نقره کامل عيار عمر
  • فهميده خرج کن نفس خود که بسته است
    در رشته نفس گهر آبدار عمر
  • روز مبارکي است که با عشق بوده ام
    روز گذشته اي که بود در شمار عمر
  • در ديده ستاره فشان است نور فيض
    چندان که ممکن است ازين گل گلاب گير
  • دل مي شود سياه ز فانوس بي چراغ
    در روز ابر باده چون آفتاب گير
  • دست هوس بشوي ز تعمير اين جهان
    در خانه اي که دل ننشيند خراب گير
  • در پرده سياهي فقرست آب خضر
    از راه صدق دامن موج سراب گير
  • جنگ گريز چندتوان کرد چون سپند؟
    ياقوت وار در دل آتش قرار گير
  • اين تيره باطنان همگي زنگ طينت اند
    تاممکن است آينه را در غبار گير