167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • دل آگاه بر صبح نخستين مي برد غيرت
    که دارد در بساط عمر اميد دم ديگر
  • پريشان سير ناقوسي ز دل در آستين دارم
    که آوازش برآيد هردم از بتخانه ديگر
  • در گرانجان نکند پند و نصيحت تأثير
    پاي خوابيده به فرياد نگردد بيدار
  • در کمان قصد اقامت نکند صائب تير
    قد چو خم گشت دل از عمر سبکرو بردار
  • خون مرده است سوداي که در او مجنون نيست
    زين سيه خانه ماتم ره صحرا بردار
  • نقطه را دايره عيش ز پرگار بود
    سر سودازده را در قدم او بگذار
  • منه آينه به زانو چو زنان گر مردي
    غنچه شو،روي در آيينه زانو بگذار
  • روي در دامن صحرا کن و از حلقه زلف
    طوق چون فاخته برگردن آهو بگذار
  • نيست صائب به زر و سيم گران باده لعل
    صرفه در کوي خرابات بيک سو بگذار
  • سر در اين باديه چون ريگ روان ريخته است
    بي تائمل به بيابان جنون پا مگذار
  • مي کني گوشه نشينان جهان را بدنام
    اثر از نام در اين نشأه چو عنقا مگذار
  • گوشه اي گير در ايام کهنسالي ها
    خرمنت پاک چو گرديد به صحرا مگذار
  • در دهنها ز رسيدن ثمر خام افتد
    گرنه اي خام، تن خود به رسيدن مگذار
  • هرکه از پوست در آغاز نيامد بيرون
    همچو بادام نپيوست به قند آخر کار
  • جان محال است که در جسم بماند جاويد
    مي رهد يوسف بي جرم زبند آخر کار
  • همت آن نيست که آتش نزند در عالم
    مي جهد برقي ازين ابر بلند آخر کار
  • کاش در جوش گل از خاک مرا بر مي داشت
    پرو بالي که به فرياد رسيدآخرکار
  • ابر خشکي است که در شوره زمين مي گردد
    باگل روي تو شادابي مهتاب بهار
  • عقل پيري ز من ايام جواني مطلب
    که در ايام خزان صاف شود آب بهار
  • در حبابي چه پر و بال گشايد طوفان ؟
    ظرف بلبل چه کند بامي سرجوش بهار؟
  • حيف و صد حيف که در راه نسيم سحري
    خويش را خاک نکرديم درين فصل بهار
  • با دو صد خرمن اميد، ز غفلت صائب
    تخم در خاک نکرديم درين فصل بهار
  • حرف آن طره طرار در افکن به ميان
    موکشان راز مرا بر سر بازار بيار
  • دل بپرداز ز هر نقش که در عالم هست
    بعد ازان آينه پيش نظر يار بيار
  • جام در دور به اندازه مخمور بيار
    پيش آشفته دماغان سرپرشور بيار