167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • گر چه در حاجت روايي کعبه طاق افتاده است
    دردمندان رادل چاک است محراب دگر
  • خواب غفلت خانه در چشم گرانجاني که کرد
    مي شود شور قيامت پرده خواب دگر
  • کي به فکر صائب بي آرزو خواهد فتاد؟
    آن که در هر گوشه دارد آرزومند دگر
  • روي شرم آلود او را ديده بان در کارنيست
    مي کند هر قطره خوي کارنگهبان دگر
  • نااميدي هر قدر دل را کشد درخاک وخون
    آرزو در سينه چيند بزم رنگين دگر
  • هر سر موي تو چون مژگان گيرا مي کند
    در شکارستان دلها کار شاهين دگر
  • در سر بي مغز هرکس نيست صائب نور عقل
    دولت بيدار، گردد خواب سنگين دگر
  • روز وشب آورده ام در معني بيگانه روي
    چون کنم صائب، ندارم آشنا روي دگر
  • مي شود طي در ورق گرداندني ديوان عمر
    داغ دارد شعله جواله را دوران عمر
  • هست بر چرخ مقوس جلوه تير شهاب
    در زمين طينت ما خاکيان جولان عمر
  • در جواني خاکساري پيشه کن آسوده شو
    برزمين چون نقش خواهي بست درپايان عمر
  • آتش بي زينهار حسن در دوران خط
    بر دل بيتاب خواهد شد گلستان غم مخور
  • بوي پيراهن نخواهد ماند در زندان مصر
    خواهد افتادن به فکر پيرکنعان غم مخور
  • ديده لب تشنه از رخسار شبنم خيز او
    غوطه خواهد خورد در درياي احسان غم مخور
  • مي کند اهل بصيرت راهرو راسوز عشق
    در ره تفسيده مي گردد کف پاديده ور
  • نيست در آهن دلان اکسير صحبت رااثر
    سوزن ناقص نشداز قرب عيسي ديده ور
  • دور بينان پيش پاي خويش نتوانند ديد
    نيست مرد آخرت در کار دنيا ديده ور
  • کي ز خواريهاي غربت مي کند پرواگهر؟
    دايه از گرديتيمي داشت در دريا گهر
  • خاکساري قسمت صاحبدلان امروز نيست
    در صدف گرد يتيمي داشت برسيماگهر
  • نيست در تسخير دلها به ز همواري کمند
    رشته از همواري خود شد گرانبار گهر
  • ره مده طول امل دردل که مي افتد گره
    بيشتر از رهگذار رشته در کارگهر
  • خودنمايي لازم نودولتان افتاده است
    در گهر صائب نمي ماند نهان تارگهر
  • صرف کن درخير نقد زندگاني را که نيست
    در شبستان عدم شمعي بجز انوار خير
  • نام جم ازجام در دورست تا افلاک هست
    ماندگي هرگز ندارد گردش پرگارخير
  • تامي لعل شفق در شيشه افلاک هست
    صائب از گردش نيفتد ساغرسرشارخير