167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • از کجي هر چند آرد تير راآتش برون
    خلق کج از تيغ گردد در سفرخونريزتر
  • دارد آتش زير پا اشکم ز شوق ديدنش
    در دل طفلان بود ذوق تماشابيشتر
  • عمر در برچيدن دامن سرآمد سرو را
    مي کنند آزادگان وحشت ز دنيا بيشتر
  • در سر بي مغز باشد باده را شور دگر
    درنيستان مي شود اين شعله رعنا بيشتر
  • در سبوي کهنه ممکن نيست گرددآب سرد
    دل خنک مي گردد از دنيا جوان رابيشتر
  • دل زشوق آن لب ميگون درون سينه ام
    در کف مخمور از پيمانه لرزد بيشتر
  • عاشق گستاخ سازد مضطرب معشوق را
    شمع در زير پر پروانه لرزد بيشتر
  • بيقراري اشک رادر ديده بيش از دل بود
    از صراحي باده در پيمانه لرزد بيشتر
  • گرچه لرزد پنجه خورشيد در گيسوي شب
    درگشادزلف دستشانه لرزد بيشتر
  • غوطه در خون مي زند مهراز شفق هر صبح وشام
    سرکشان راآسمان درخون نشاند بيشتر
  • در زمين شور بر رغم لب خشک صدف
    ابر نيسان گوهر خود مي فشاند بيشتر
  • زندگي بيش ازتنومندي نمي گرددکه تير
    در کمان سست از پرزور ماند بيشتر
  • درلباس لطف، دل را قهر افزون مي گزد
    تلخي بادام در شکر نمايد بيشتر
  • لب گشودن رخنه در ناموس همت کردن است
    ازکريمان بي طلب حاجت برآيدبيشتر
  • مي شود طول امل در موسم پيري زياد
    موج دارددر سراب خشک جولان بيشتر
  • منت دست حمايت کارصرصرمي کند
    شمع مي لرزد به جان در زير دامان بيشتر
  • نيست در زندان تن جانهاي کامل راقرار
    خصم آرامند گوهرهاي غلطان بيشتر
  • چرخ صائب برمراد سفلگان گردد مدام
    در زمين شور بارد ابر احسان بيشتر
  • دل بود مايل به خط عنبرافشان بيشتر
    هست در ابر سياه اميد باران بيشتر
  • خط برون مي آورد شيرين لبان را ازحجاب
    مي شود در پرده شب غنچه خندان بيشتر
  • ناز خوبان مي شود در روزگار خط زياد
    خواب مي گردد گران ازبوي ريحان بيشتر
  • در بساط بي سرو پايان مجو صبر وقرار
    تشنه سيرست گوهرهاي غلطان بيشتر
  • سيل بي زنهار در معموره طوفان مي کند
    شور مجنون است درشهر ازبيابان بيشتر
  • د ربلندي گرمي خورشيد مي گردد زياد
    حسن، عالمسوز گردد در سواري بيشتر
  • مي کند خواب فراغت در شبستان لحد
    هر که اينجا مي کند شب زنده داري بيشتر