نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
ديوان مسعود سعد سلمان
سمومش گرد کرده آب
در
حوض
سرابش آب کرده سنگ
در
جر
در
جسم ها هواي بقاي تو چون روان
در
چشم ها جمال لقاي تو چون بصر
ببند گو
در
عمرم زمانه را چو نعم
نمي گشايد از مجلس تو بر من
در
اين نيارامد مگر
در
جسم حاسد چون روان
وآن نياسايد مگر
در
چشم اعدا چون بصر
گاه
در
حبس ها بداري پاي
گاه
در
دشت ها برآري پر
گه بجوشد بر تو
در
جوشن
گه بتفسد سر تو
در
مغفر
نبود قطع تو
در
دانش فلک پيماي
نگشت مرگ تو
در
خاطر ستاره شمر
ترس جود تو
در
کف ضراب
حرص تاج تو
در
دل کهسار
وين پر هنر عزيزان شاهان نامور
در
سايه سعادت و
در
حفظ کردگار
ز نقش نيسان
در
چشم صورت ديباست
ز صوت قمري
در
گوش لحن موسيقار
در
هند کشد سپاه بي حد
در
غزو کند فتوح بي مر
نه باد ليکن
در
جنگ باد صولت
نه کوه ليکن
در
حمله کوه پيکر
تا
در
ميان باغ بخندد همي سمن
تا
در
کنار جوي ببالد همي چنار
فکنده ناچخ
در
مغز کفر تا دسته
نشانده بيلک
در
چشم شرک تا سوفار
چو بنديان دگر پالهنگ
در
گردن
بداشت او را
در
بارگاه حاجب بار
سينه چون کوره تفته
در
جوشن
مغز چون کفته غنچه
در
مغفر
در
مصاف و مجال هر سردار
در
شتاب و درنگ هر صفدر
گشت از اقبال آن عبير گلاب
خاک
در
دشت و آب
در
فرغر
در
آن هزيمت تيري گشاد
در
ديده
مرا بخست چو من داشتم گشادش خوار
تکلفي نشود
در
مثل به حلم جبال
تعذري نبود
در
سمر به جود بحار
آب نمانده
در
آن دو رنگين سوسن
تاب نمانده
در
آن دو مشکين چنبر
رفتي تو
در
نشاط باشي آنجا
ماندم من
در
غم تو باشم ايدر
حسام بران
در
سر به معدن دانش
سهام پران
در
دل به موضع اسرار
گل کفاند بخار
در
ميدان
در
چکاند ز مشک بر کافور
اي گرسنه شير
در
کمين منشين
وي جره عقاب
در
هوا مگذر
در
حکم تو باد گردش گيتي
در
امر تو باد گنبد اخضر
در
دستشان کمان ها مانند ابرها
در
زخم تيرهاشان باران تند بار
در
چشم نيک خواهان رسته چو تازه گل
در
جان بد سگالان رسته چو تيزخار
امروز بت پرستان هستند بي گمان
در
بيشه ها خزيده و
در
غارها بشار
اکنون چنان
در
افتد
در
هند زلزله
کز هر سويي بلرزد هامون و کوه و غار
در
سمج هاي تنگ و خشن مانده مستمند
در
بندهاي سخت بتر مانده سوگوار
تا شاد بگذرانم ارم روزگار هست
در
مدح و
در
ثناي تو اين مانده روزگار
داده
در
دست از زمانه زمام
بسته
در
خدمتش سپهر کمر
چون به بزم تو
در
کف تو شود
باده آب حيات
در
ساغر
کانچه
در
دستگاه خود نگريست
در
خور جود تو نديد يسار
به شاد کامي
در
عز بيکرانه بزي
به کامراني
در
ملک جاودانه بتاز
در
شب نعش و انجم معني
در
کف تو فلک شود قرطاس
در
درنگ و حزم ثابت کوه شو
در
شتاب و عزم نافذ باد باش
گلهاي لعل گردد
در
بوستان ملک
خون هاي تازه ريخته
در
مرغزار تيغ
در
وصف کارزار برآيد دخان مرگ
در
تف رزمگاه بخيزد شرار تيغ
آواز تندر آرد
در
گوش باد گرز
باران خون چکاند
در
تن بخار تيغ
باد آن خجسته دست تو
در
زينهار خلق
کاورده دين حق را
در
زينهار تيغ
نه با دشمنان تو
در
آب نم
نه با دوستان تو
در
نار تف
به ميدان مکن
در
شجاعت سبق
به مجلس مکن
در
سخاوت سرف
نيست
در
کارشان دل زاغي
بانگ افکنده
در
جهان چو کلنگ
در
دل و
در
ديده من سال و ماه
آذر برزين بود و رود گنگ
روزي بي روزي هرگز نماند
در
دريا ماهي و
در
کوه رنگ
چو ابر گاهي
در
بزم بر گشايد دست
چو شير وقتي
در
رزم بر فرازد يال
يک چشم
در
سعادت نگشاد بخت من
کش
در
زمان دست قضا درکشيد ميل
طبع تو
در
زمستان باغي بود خرم
فر تو
در
حزيران ظلي بود ظليل
صفحه قبل
1
...
305
306
307
308
309
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن