167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • نعل ابر نوبهاران است در آتش ز برق
    جام مي رابرزمين مگذار هنگام بهار
  • پرده غفلت اگر برداري از پيش نظر
    خوش تماشاهاي رنگين است در دام بهار
  • چشم پوشيدن ز پاس وقت صائب مشکل است
    خواب بلبل کي شود سنگين در ايام بهار
  • مي توان دانست داغ آتشين رخساره اي است
    زآتشي کز لاله افتاده است در جان بهار
  • بهر ايمان باختن هر شبنم گل چشمکي است
    دين کجا ماند بجا در کافرستان بهار
  • در فضاي سينه ام پر درپر هم بافته است
    آه اشک آلود چون ابر پريشان بهار
  • هست صائب چشم اشک آلود ابر تلخروي
    در حقيقت چشم زخم روي خندان بهار
  • در ته ديوار، کاه از کهرباداردخبر
    عشق دلها رابه دلها مي کشد بي اختيار
  • مي گدازد آه محرومان دل فولاد را
    بي سبب آيينه را در پيش روي خود ميار
  • نامداري نشتر الماس دارد در کمين
    چون عقيق از ساده لوحي سر زمعدن برميار
  • نيستم نوميد از تردستي پير مغان
    چون سبوهر چند دستم خشک شد در زير سر
  • دوربينان از خزان تنگدستي فراغند
    مرغ زيرک در بهاران مي کشد سرزيرپر
  • در رگ جان هرکه را چون رشته پيچ وتاب نيست
    زود باشدسر برآرد از گريبان گهر
  • نيست ذوق سلطنت مارا، وگرنه ريخته است
    چون حباب وموج در بحر فنا تاج وکمر
  • صحبت نيکان بدان را خوب رسوا مي کند
    مي نمايد تلخي بادام افزون در شکر
  • ازميان زنار کافر نعمتي راباز کن
    تافلک چون بندگان در خدمتت بنددکمر
  • از فروغ ماه مي گردد به آب وتاب ابر
    جلوه شکر کند باشير، در مهتاب ابر
  • در کف دست کريمان نيست گوهر راقرار
    قطره را از بيقراري مي کند سيماب ابر
  • مي شود در وسمه ابروي بتان خونخوارتر
    درنيام اين تيغ خونريزست بي زنهارتر
  • شيوه هاي حسن راخط پرده نسيان شود
    صفحه عارض بود در سادگي پرکارتر
  • شوق چون پا در رکاب بيقراري آورد
    کوه را از کبک مي سازد سبکرفتارتر
  • سبزه خط بال و پر گرديد سوداي مرا
    در بهاران مي شود ديوانگي سرشارتر
  • کشت از دزديده ديدنها نگاهش عالمي
    تيغ خوبان است در زير سپر خونريزتر
  • رخنه در دلها نه تنها مي کند مژگان تو
    کز تو هرمويي بود از نيشتر خونريزتر
  • در خود آرايي مکن اوقات چون طاوس صرف
    کزدم تيغ است حسن بال وپر خونريزتر