167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • گنج زير قدم و بر در خلق
    شي ء لله زنان مي باشند
  • بيشتر خوش نفسان چون نافه
    در ته خرقه نهان مي باشند
  • از در و ديوار جانان حسن مي ريزد مدام
    زان زليخا را بود نظاره زندان لذيذ
  • قلم ز بال سمندر کند مگرکاغذ
    که نيست در خور گفتار عشق هر کاغذ
  • کنم ز مشق جنونش سياه در يک روز
    شود سراسر روي زمين اگر کاغذ
  • ز برق وباد سبکبالتر بود در سير
    اگر چه مرغ سخن راست بال و پر کاغذ
  • غم از عتاب ندارم که در مذاق من است
    نگاه تند تو چون تلخي شراب لذيذ
  • از طفل مشربي است که در کام ناقصان
    اين ميوه هاي خام تمنا شود لذيذ
  • خوش کن به شور عشق دهن تاچو ماهيان
    در مشرب تو تلخي دريا شود لذيذ
  • پيکان آبدار تو چون ميوه بهشت
    گرديده است زخم مرا در دهان لذيذ
  • در پاي نخل ميوه دهد لذت دگر
    دشنام روبرو بود از دلستان لذيذ
  • اين چاشني که دست ترا هست مي شود
    چون نيشکر خدنگ تو در کام جان لذيذ
  • هر کس به کيمياي قناعت رسيده است
    در کام او بود چو هما استخوان لذيذ
  • صائب ز فيض چاشني عشق گشته است
    اشعار آبدار تو در هر دهان لذيذ
  • پاک گوهر را سزوارست اوج اعتبار
    در سواري مي رسد فيض نگين نامدار
  • همت دريادلان ظاهر به دولت مي شود
    در بلندي گوهر افشان مي شود ابر بهار
  • از زر و گوهر تهي چشمان نمي گردند سير
    نقش، جوي خشک باشد در عقيق آبدار
  • از بدان نيکي، بدي از نيکوان شايسته نيست
    راستي عيب نمايان مي شود در تير مار
  • آب گوهر از تهي چشمان نمي شويد غبار
    نقش، جوي خشک باشد در عقيق آبدار
  • از بياض گردن او در نظرها شد عزيز
    بود اگر حکم بياضي پيش از بي اعتبار
  • زخم را آماده شو چون شد مساعد روزگار
    کزکجي بيش است عيب راستي در تيرمار
  • در بياباني که مارا مي دواند شور عشق
    کوهکن با بيستون طفلي بود دامن سوار
  • همچو مستان سر به پاي يکدگر بنهاده اند
    در حريم نرگس بيمار او خواب و خمار
  • سست در گفتار مانند گنهکاران مباش
    سعي کن چون بيگناهان بر سخن باشي سوار
  • در دويدن خواب نتوان کرد بر پشت سمند
    اهل دولت را به غفلت چون سرآمد روزگار