نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.
ديوان مسعود سعد سلمان
زان تو را خاک
در
کنار گرفت
که چو تو شاه
در
کنار نداشت
دست
در
دست برده چون مصروع
پاي
در
پاي مي کشم چون مست
قيصر
در
روم گشته بنده بنده ت
کسري
در
پارس شد غلام غلامت
نه
در
بذل تو ذل امتناعست
نه
در
بر تو رنج انتظار است
مانده
در
محکم و گران بنديست
مانده
در
تنگ و تيره زندانيست
نيک يکتاست دل گردون
در
خدمت تو
گر چه
در
طاعت تو پشتش زينگونه دوتاست
راغها را باغ ها
در
ديبه کمسان کشيد
از پس آن کابرها
در
ديبه ششتر گرفت
نه
در
بحار قرارت نه
در
جبال سکون
نه تيز رحلت پيکي چو زود رو سياح
بانگ آهنگ او به نصرت و فتح
در
عراقين و
در
خراسان باد
هر چه
در
سر نباشدش آن نيست
هر چه
در
دل بگرددش آن باد
در
شمار عدوست هر چه غم است
هر چه شاديست
در
شمار تو باد
تا جان خلق
در
کنف تن بود عزيز
جان و تن تو
در
کنف کردگار باد
عزمت بدين جهاد که
در
برگرفته اي
بر هر چه هست
در
بر تو کامگار باد
ايام تو
در
شاهي تاريخ هنر گشت
آثار تو
در
دانش فهرست دعا شد
تا تو را
در
جهان بقا باشد
عز و اقبال
در
قفا باشد
چون گل لاله جاي من ز چه روي
همه
در
خار و
در
گيا باشد
اي بزرگي که شاخ ملک از تو
همه
در
نشو و
در
نما باشد
صاحب قران تو باشي
در
گيتي
تا
در
سپهر حکم قران باشد
در
کف خواجه چون همي پايد
کش سخن
در
و چهره زر باشد
من اين نشاط که ديدم ز خلق
در
غزنين
بديد خواهم تا روز چند
در
بغداد
در
عدل دولت تو بخنديد عدل خوش
در
حبس انتقام تو بگريست ظلم زار
چشمي که
در
جهان نگرد بر خلاف تو
در
ديده جاش ميخ زند کوري استوار
از حمله ها نفس ها
در
حلق ها خبه
وز گردها نظرها
در
ديده ها بشار
در
جوي هاي بخت همه آب کام ران
در
باغ هاي ملک همه تخم عدل کار
ز تاب آتش تيغت بجوشد آب
در
جيحون
ز زور شيهه رخشت بريزد خاره
در
کردر
چونان که کان گوهر
در
کوه مضمرست
کوهيست
در
تو حلم و درو فضل تو گهر
اي مهتر شمشيرزنان با جگر شير
در
صدر عميدي تو و
در
معرکه سالار
بسته
در
انتظار خلاصست جان من
جان کندنيست بستن جان را
در
انتظار
در
چنين بند لنگ مانده و لوک
در
چنين سمج کور گشته و کر
گر اورمزد توانا و کامران بودي
نه
در
وبالش بودي نه
در
هبوط مقر
چون برافروزد حسامش
در
ميان معرکه
بدسگالش
در
دماغ خويشتن بيند شرار
طبع تو بر طرب گشايد راه
راي تو
در
شرف نمايد
در
عزم تو
در
هر نخيزي آتشين راند سپاه
حزم تو
در
هر مقامي آهنين دارد حصار
خاسته
در
کوشش از گرز گران زخم سبک
ساخته
در
حمله با تيغ تنگ تير نزار
چون کژدم خفته شده
در
بيغله مشغول
بينند خيالاتي
در
بيهده هموار
خنثي اگر نبود ز بهر چرا بود
گه
در
کنار ماده و گه
در
کنار نر
مهرگان فرخ آمد بگذران صد مهرگان
در
سرور و
در
سرير و درختور و درختير
آن سيم سپيده خام
در
جوشن
وز مشک سياه ناب
در
مغفر
در
راحت و امن او جهان جمله
در
سايه عدل او جهان يکسر
در
خراسان و
در
عراق افکن
هر زمان از فتوح خويش آثار
ابرها کش به رخش
در
هر کوه
سيل ها ران به تيغ
در
هر غار
تا همي بندد آب
در
آذر
تا همي بارد ابر
در
آزار
طبع تو
در
علم درياي دمان
کف تو
در
جود ابر تندبار
چنان بماندم
در
دست روزگار و جهان
که تيغ تافته
در
دست مرد آهنگر
گر چه
در
و گهر قيمتي بود
در
کان
وگرچه زايد از گاو دريهي عنبر
منم چو گوهر
در
سنگ خشک تن پنهان
منم چو عنبر
در
گاو بحر دل مضمر
به دولت تو بود روح
در
تن حيوان
به مکنت تو بود باده
در
دل ساغر
جهان گذارم
در
نيک و بد بسان قضا
زمين نوردم
در
روز و شب بسان قدر
گر
در
اين هفته نزد من نايي
در
نيابيم تا به سال دگر
در
گل آويخت اندر او و چنانک
سبز حله ش دريده شد
در
بر
صفحه قبل
1
...
304
305
306
307
308
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن