167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان مسعود سعد سلمان

  • زان تو را خاک در کنار گرفت
    که چو تو شاه در کنار نداشت
  • دست در دست برده چون مصروع
    پاي در پاي مي کشم چون مست
  • قيصر در روم گشته بنده بنده ت
    کسري در پارس شد غلام غلامت
  • نه در بذل تو ذل امتناعست
    نه در بر تو رنج انتظار است
  • مانده در محکم و گران بنديست
    مانده در تنگ و تيره زندانيست
  • نيک يکتاست دل گردون در خدمت تو
    گر چه در طاعت تو پشتش زينگونه دوتاست
  • راغها را باغ ها در ديبه کمسان کشيد
    از پس آن کابرها در ديبه ششتر گرفت
  • نه در بحار قرارت نه در جبال سکون
    نه تيز رحلت پيکي چو زود رو سياح
  • بانگ آهنگ او به نصرت و فتح
    در عراقين و در خراسان باد
  • هر چه در سر نباشدش آن نيست
    هر چه در دل بگرددش آن باد
  • در شمار عدوست هر چه غم است
    هر چه شاديست در شمار تو باد
  • تا جان خلق در کنف تن بود عزيز
    جان و تن تو در کنف کردگار باد
  • عزمت بدين جهاد که در برگرفته اي
    بر هر چه هست در بر تو کامگار باد
  • ايام تو در شاهي تاريخ هنر گشت
    آثار تو در دانش فهرست دعا شد
  • تا تو را در جهان بقا باشد
    عز و اقبال در قفا باشد
  • چون گل لاله جاي من ز چه روي
    همه در خار و در گيا باشد
  • اي بزرگي که شاخ ملک از تو
    همه در نشو و در نما باشد
  • صاحب قران تو باشي در گيتي
    تا در سپهر حکم قران باشد
  • در کف خواجه چون همي پايد
    کش سخن در و چهره زر باشد
  • من اين نشاط که ديدم ز خلق در غزنين
    بديد خواهم تا روز چند در بغداد
  • در عدل دولت تو بخنديد عدل خوش
    در حبس انتقام تو بگريست ظلم زار
  • چشمي که در جهان نگرد بر خلاف تو
    در ديده جاش ميخ زند کوري استوار
  • از حمله ها نفس ها در حلق ها خبه
    وز گردها نظرها در ديده ها بشار
  • در جوي هاي بخت همه آب کام ران
    در باغ هاي ملک همه تخم عدل کار
  • ز تاب آتش تيغت بجوشد آب در جيحون
    ز زور شيهه رخشت بريزد خاره در کردر
  • چونان که کان گوهر در کوه مضمرست
    کوهيست در تو حلم و درو فضل تو گهر
  • اي مهتر شمشيرزنان با جگر شير
    در صدر عميدي تو و در معرکه سالار
  • بسته در انتظار خلاصست جان من
    جان کندنيست بستن جان را در انتظار
  • در چنين بند لنگ مانده و لوک
    در چنين سمج کور گشته و کر
  • گر اورمزد توانا و کامران بودي
    نه در وبالش بودي نه در هبوط مقر
  • چون برافروزد حسامش در ميان معرکه
    بدسگالش در دماغ خويشتن بيند شرار
  • طبع تو بر طرب گشايد راه
    راي تو در شرف نمايد در
  • عزم تو در هر نخيزي آتشين راند سپاه
    حزم تو در هر مقامي آهنين دارد حصار
  • خاسته در کوشش از گرز گران زخم سبک
    ساخته در حمله با تيغ تنگ تير نزار
  • چون کژدم خفته شده در بيغله مشغول
    بينند خيالاتي در بيهده هموار
  • خنثي اگر نبود ز بهر چرا بود
    گه در کنار ماده و گه در کنار نر
  • مهرگان فرخ آمد بگذران صد مهرگان
    در سرور و در سرير و درختور و درختير
  • آن سيم سپيده خام در جوشن
    وز مشک سياه ناب در مغفر
  • در راحت و امن او جهان جمله
    در سايه عدل او جهان يکسر
  • در خراسان و در عراق افکن
    هر زمان از فتوح خويش آثار
  • ابرها کش به رخش در هر کوه
    سيل ها ران به تيغ در هر غار
  • تا همي بندد آب در آذر
    تا همي بارد ابر در آزار
  • طبع تو در علم درياي دمان
    کف تو در جود ابر تندبار
  • چنان بماندم در دست روزگار و جهان
    که تيغ تافته در دست مرد آهنگر
  • گر چه در و گهر قيمتي بود در کان
    وگرچه زايد از گاو دريهي عنبر
  • منم چو گوهر در سنگ خشک تن پنهان
    منم چو عنبر در گاو بحر دل مضمر
  • به دولت تو بود روح در تن حيوان
    به مکنت تو بود باده در دل ساغر
  • جهان گذارم در نيک و بد بسان قضا
    زمين نوردم در روز و شب بسان قدر
  • گر در اين هفته نزد من نايي
    در نيابيم تا به سال دگر
  • در گل آويخت اندر او و چنانک
    سبز حله ش دريده شد در بر