167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • آن درد نصيبم که در ايام بهاران
    رنگم گل روي سبد فصل خزان بود
  • از من به چه تقصير قدم باز گرفتي
    رفتار تو در خانه دل آب روان بود
  • صائب نشد از وصل تسلي دل خونين
    در دامن گل شبنم من دل نگران بود
  • در زير فلک چند خردمند توان بود
    هشيار درين غمکده تا چند توان بود
  • در فصل گل از بلبل ما ياد نکردند
    ديگر به چه اميد درين بند توان بود
  • از چشمه حيوان نتوان خشک گذشتن
    در ميکده تا چند خردمند توان بود
  • ديوانه مارا نخريدند به سنگي
    در کوچه اين سنگدلان چند توان بود
  • رسوايي شمع است ز پيراهن فانوس
    در پرده سخن گفتن من پرده دري بود
  • اين اشک جگر سوز که شمع از مژه افشاند
    در دامن فانوس گل تاجوري بود
  • چون پرتو خورشيد که در آينه افتد
    از عمر همين بهره من جلوه گري بود
  • در روز چسان جلوه کند کرم شب افروز
    با چهره تابان تو چون مهر برآيد
  • از دل سيهي برتوگران است غم و درد
    در آينه تار پري ديو نمايد
  • صائب ز فراق تو ز گفتار برآمد
    در فصل خزان بلبل بيدل چه سرايد
  • در هرنظر آن چهره به رنگ دگر آيد
    چون عاشق رخسار تو يکرنگ برآيد
  • در هر شکني دام تماشاست مهيا
    از زلف گرهگير تو چون دل بدرآيد
  • شد آب در گوش تو زان صبح بناگوش
    خشک از قدح شير برون چون شکر آيد
  • از خود خبر آمدنش بيخبرم کرد
    اي واي اگر از در من بيخبر آيد
  • در عالم افسرده چو دلسوخته اي نيست
    از سنگ به اميد چه بيرون شرر آيد
  • باريک چو خط شد نگه موي شکافان
    تا آن دهن تنگ که را در نظر آيد
  • حسن تو ز بسياري سامان لطافت
    در ديده هر کس به لباس دگر آيد
  • جان در ره شيرين دهنان باز که تا حشر
    آوازه فرهاد ز کوه و کمر آيد
  • از عشق به کوشش نتوان کامروا شد
    در آتش سوزنده چه از بال و پر آيد
  • چشمي که در او آب حياپرده نشين است
    از پوست برون زود چو بادام ترآيد
  • در ذکر خدا به که شود صرف چو تسبيح
    ايام حياتي که به صدسال سرآيد
  • آن خرمن گل چون ز در باغ درآيد
    سرو از لب جو چند قدم پيشتر آيد