نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان صائب
مدار از حسن نيت دست
در
کار جهان صائب
که طاعت مي کند اوقات را، خوش نيت افتادن
نکردي سجده اي ز اخلاص تا افراختي قامت
به بام کعبه عمرت رفت
در
کسب هوا کردن
ز ديوار زمين گير قناعت سايه اي خوش کن
که خواب امن نتوان
در
ته بال هما کردن
چو نتوان بر کنار افتاد با بحر از شنا کردن
کمر چون موج بايد
در
ميان بحر وا کردن
گراني از حباب ما مباد آن بحر گوهر را
که سير عالمي داريم
در
هر چشم وا کردن
به جامي دستگيري کن (مرا) اي عشق بي پروا
که نتوان زندگي زين بيش
در
بند حيا کردن
سزاي توست اي گل اين جراحت هاي پي
در
پي
نبايستي به روي خود زبان خار وا کردن
کمان کن قامت چون تير را
در
قبضه طاعت
کز اين صيقل توان آيينه دل را جلا کردن
به منبر بهر تسخير خلايق حرف حق گفتن
بود رفتن به بام کعبه
در
کسب هوا کردن
مرا بر دل غباري نيست از خاک فراموشان
که بي مانع
در
آنجا مي توان خاکي به سر کردن
مشو غافل ز حال زيردستان
در
زبردستي
که سر را پاس مي دارد به زير پا نظر کردن
تو کآخر مي کني خون
در
جگر اميدواران را
دهان تلخ ما شيرين نبايست از ثمر کردن
ز فکر عاقبت دل را چه فارغ بال مي سازد
در
ايام بهاران چون گل رعنا خزان کردن
چه صورت هاي معني آفرين
در
آستين دارد
به رنگ خامه مو صد زبان را يک زبان کردن
اگر روي دلي از کارفرما
در
ميان باشد
به ناخن سنگ را آيينه سيما مي توان کردن
اگر دريوزه همت کني از شوق بي پروا
سفر
در
آب و آتش بي محابا مي توان کردن
در
آن وادي که من طرح شکار افکنده ام صائب
به دام عنکبوتان صيد عنقا مي توان کردن
به خون خوردن اگر قانع شوي از نعمت الوان
چه خونها
در
دل اين چرخ اخضر مي توان کردن
اگر از تهمت خامي نينديشد سپند ما
به دود آه، خون
در
چشم مجمر مي توان کردن
پشيماني ندارد
در
سخن از پاي افتادن
به مژگان چون قلم اين راه را سر مي توان کردن
به اين گرمي که من
در
جستجوي او کمر بستم
چراغ کشته ام از نقش پا بر مي توان کردن
دم مرگ است رويش را به کام دل تماشا کن
ندارد
در
عقب خجلت نگاه واپسين کردن
به خاموشي ز زخم خصم بد گوهر مشو ايمن
که آب تيغ طوفان مي کند
در
وقت خواباندن
دهد هر کس به ريزش دست خود
در
زندگي عادت
به نقد جان به آساني تواند دست افشاندن
بپوشان ديده از خود،
در
حريم وصل محرم شو
که با دريا يکي گردد حباب از چشم پوشاندن
ز دل زنگار غفلت مي زدايد صحبت پاکان
که
در
گوهر نگردد سبز، رنگ آب از ماندن
تمنا را ز دل، چون سگ ز مسجد، دور مي سازي
اگر داني چه مطلب هاست
در
بي مدعا بودن
به مقدار گراني غوطه
در
گل مي زند لنگر
که گردد قطره دور از قرب دريا از گهر بودن
ميسر نيست بي ابر تنک خورشيد را ديدن
ازان رخسار
در
ايام خط گل مي توان چيدن
نباشد رحم بر افتادگان سر
در
هوايان را
به پاي سرو چون آب روان تا چند غلطيدن؟
مهل خالي ز مي زنهار اي پير مغان خم را
که
در
دل مي خلد جاي فلاطون را تهي ديدن
مشو با بال و پر زنهار از افتادگي غافل
که سر
در
دامن منزل گذارد ره ز خوابيدن
قدح خوب است چنداني که باشد کار با مينا
به کشتي
در
کنار بحر بايد باده نوشيدن!
درين گلشن که دارد آب و رنگش نعل
در
آتش
چو داغ لاله مي بايد به برگ عيش چسبيدن
چه مي پرسي ز من کيفيت حسن بهاران را؟
که چون نرگس سر آمد، عمر من
در
چشم ماليدن
مده زحمت به ديدن هاي پي
در
پي عزيزان را
که ديدن هاي رسمي نيست جز تکليف واديدن
به ناليدن سرآمد گر چه عمرم، خجلتي دارم
که از من فوت شد
در
تنگناي بيضه ناليدن
بهار خنده را
در
آستين چون غنچه پنهان کن
که مي شويد رخ گل را به خون بي پرده خنديدن
ز غفلت
در
گذر تا دامن منزل به دست آري
که گردد ره دو چندان از ميان راه خوابيدن
مپيچ اي بي جگر زنهار از تيغ شهادت سر
نفس
در
زير آب زندگي ظلم است دزديدن
زمين گير وطن قدر سبکباري نمي داند
ز بي برگ و نوايي مي توان گل
در
سفر چيدن
چه خونها مي کند
در
دل خس و خار علايق را
ز گلزار جهان دامان خود چون سرو برچيدن
مکش با گريه مستانه
در
پرداز دل زحمت
که بيکارست خار و خس ز راه سيل برچيدن
ز غفلت پهن کردم
در
ره سيل فنا صائب
بساطي را که مي بايست ناافکنده بر چيدن
به دامن برگ عيش از داغ پنهان مي توان چيدن
گل از گلهاي خوشبو
در
گريبان مي توان چيدن
تواني گر به آب حلم کشتن خشم را
در
دل
گل از آتش چو ابراهيم آسان مي توان چيدن
گلي
در
راه ياران گر ز بي برگي نيفشاني
به عذر آن خس وخاري به مژگان مي توان چيدن
اگر از رنگ و بو صائب بپوشي ديده ظاهر
در
ايام خزان گل از گلستان مي توان چيدن
شرار از سنگ تا آمد برون پروازش آخر شد
چه بال و پر توان
در
سينه خارا رسانيدن؟
نيارد مرغ پر زد
در
هوا از گرمي خويش
به آن ظالم که خواهد نامه ما را رسانيدن؟
صفحه قبل
1
...
3048
3049
3050
3051
3052
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن