167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان شاه نعمت الله ولي

  • عارفاني که ما به ما جويند
    گاه در بحر گاه در جويند
  • هر چه آيد در نظر چون او بود
    عين او در چشم ما نيکو بود
  • در نظر گر نور روي او بود
    هرچه آيد در نظر نيکو بود
  • نامراد از در ما باز نگرديد کسي
    در ميخانه ما قبله حاجات بود
  • گنج عشق او بجو در کنج دل
    گنج او در کنج اين ويران بود
  • جام مي در دور و ساقي در حضور
    مجلس ما جنت المأوا بود
  • در دو عالم هر چه آيد در نظر
    حضرت يکتاي بي همتا بود
  • بلبل مستيم در گلزار عشق
    صوت بلبل در گلستان خوش بود
  • جام در دور است و در دور قمر
    گر بتو دوري رسد آن خوش بود
  • عين او در عين ما چون شد عيان
    در همه عالم عيان او بود
  • عاشق مستيم در کوي مغان
    عقل کل در بزم ما انجو بود
  • ماه روئي چو ترک شيرازي
    در همه مصر و در حلب نبود
  • بر در ميخانه مست افتاده ايم
    سر به پاي خم نهاده در سجود
  • گر در غيري به ما در بسته شد
    نعمت الله خوش دري بر ما گشود
  • نعمت الله در خرابات مغان
    هر که بيند در پي او مي رود
  • آفتابي درآمد از در ما
    در دولت به روي ما بگشود
  • نعمت الله مي رود در راه او
    در پيش مي رو که نيکو مي رود
  • چون درآيد در سماع عارفان
    در سواد ملک دل غوغا شود
  • در رحمت خدا به ما بگشود
    اين چنين در خدا به ما بگشود
  • در به بيگانگان اگر در بست
    همه درها به آشنا بگشود
  • گر در صومعه به بست چه شد
    در ميخانه حاليا بگشود
  • هر چه در غيب و در شهادت بود
    بود و نابود را به ما بنمود
  • ديدمش در آينه عين العيان
    آينه او بود و در وي مي نمود
  • صد هزار آئينه آيد در نظر
    در دو آئينه يکي رو دو نمود
  • خانقاه و صومعه در بسته شد
    چون در ميخانه ساقي برگشود