167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • چون پسته زبان در دهنم زنگ برآورد
    آخر گل خاموشي من اين ثمر آورد
  • رو سخت چو گرديد کليد در رزق است
    آهن چه شررها ز دل سنگ برآورد
  • گر غير مرا از تو به نيرنگ برآورد
    نتوان در دل را به گل وسنگ برآورد
  • از دل به زبان نامده گرديد سخن سبز
    در سينه من بس که نفس زنگ برآورد
  • جان در بدن خاکي ما زنگ برآورد
    اين گوهر صاف از صدف اين رنگ برآورد
  • در قطره چه مقدار کند جلوه محيطي
    اين دايره ها چشم مرا تنگ برآورد
  • بردار دل از خويش که در هر کششي عشق
    چندين پسر ادهم از اورنگ برآورد
  • با سختي ايام بسازيد که جوهر
    در بيضه فولاد پر و بال برآورد
  • سوزددل عشاق فزون شعله آواز
    در سوخته آتش نتواند که نگيرد
  • در دعوي تجريد مريدي که تمام است
    همت گه درمانگي از پير نگيرد
  • در سينه عشاق نماند گهر راز
    اين تابه تفسيده به خود دانه نگيرد
  • در پوست نگنجد دل خون گشته عاشق
    مي چون رسد آرام به ميخانه نگيرد
  • در دايره سوختگان شمع خموش است
    تا شعله به بال وپر پروانه نگيرد
  • در ديده ما نيست بجز نقش تو محرم
    آيينه ما صورت بيگانه نگيرد
  • در حشر چو آهم علم شعله فرازد
    خورشيد به سرچشمه کوثربگريزد
  • در خدمت آيينه دل صرف شدي کاش
    عمري که مرا صرف به پرداز سخن شد
  • هرقطره که در پرده شب ريخت ز چشمم
    چون شبنم گل آينه روي چمن شد
  • عمري است که در بوته فکرست گدازان
    صائب عجبي نيست اگر پاک سخن شد
  • تيغ تو مي وساقي وپيمانه من شد
    هر زخم نمايان در ميخانه من شد
  • از شوخي او زلزله در مغز زمين است
    آن خانه برانداز که همخانه من شد
  • هر خانه چشمي که شبستان جهان داشت
    در بسته ز شيريني افسانه من شد
  • در کلبه من گرد علايق نبود فرش
    سيلاب تهيدست ز کاشانه من شد
  • در دوستي ساخته صائب نبود فيض
    ممنونم ازان شمع که بيگانه من شد
  • خوابي که به از دولت بيدار توان گفت
    خوابي است که در سايه ديوارتو باشد
  • در رشته کشد گوهر خورشيد نگاهش
    چشمي که به رخسار گهربارتو باشد