167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • در معرکه عشق دليرانه متازيد
    بر صفحه دريا نتوان مشق شناکرد
  • ساقي دهن شيشه ما باز به لب کرد
    جان عجبي در تن ارباب طرب کرد
  • پيوست به گل خورشيد جهان روشني شمع
    زان گريه جانسوز که در دامن شب کرد
  • در خلوت خورشيد ز خميازه آغوش
    بيطاقتي صبح مرا مست طلب کرد
  • در پرده پيغام کسي بوسه نداده است
    اين معني پوشيده ز پيغام تو گل کرد
  • رحمي به تهيدستي ما ساده دلان کن
    کز شوره زمين تخم در ايام تو گل کرد
  • در فکر سرانجام من سوخته دل باش
    اکنون که خط نيک سرانجام تو گل کرد
  • در قبضه فرمان نبود توسن سرکش
    ناکامي من از دل خودکام تو گل کرد
  • هرچند که در پرده الفاظ نهفتم
    از نامه سربسته من نام تو گل کرد
  • در شوره زمين تخم فشاند چمن آرا
    تا آن خط ريحان ز نمکدان تو گل کرد
  • روشن گهري پرده در راز نهان است
    از چشم تو مي خوردن پنهان توگل کرد
  • در پرده شب جام چو خورشيد کشيدن
    چون صبح ز دستار پريشان توگل کرد
  • دل باز کند صحبت ياران موافق
    در خلوت دل غنچه پيکان توگل کرد
  • يک بار کند هر ثمري گل ز لطافت
    در هر نظري سيب زنخدان توگل کرد
  • از مرگ محال است شود تلخ دهانم
    زان قند که لطف تو در آب گهرم کرد
  • رفتار تو از آب روان گرد بر آورد
    رخسار تو خون در جگر لاله ستان کرد
  • گر دامن وحشت ادب عشق نگيرد
    خون در دل بيرحمي صياد توان کرد
  • فرياد که در سينه من بر سر هم غم
    چندان نفتاده است که فرياد توان کرد
  • دستي که گل آلود شد از سبحه تزوير
    چون در کمر رشته زنار توان کرد
  • در معرکه عشق که گردون سپر انداخت
    با بيجگري صبر چه مقدار توان کرد
  • گر جوشن تسليم بود خواب فراغت
    در کام نهنگ و دهن شير توان کرد
  • شوريده تر از سيل بهارم چه توان کرد
    در هيچ زمين نيست قرارم چه توان کرد
  • در بيضه چه پرواز کند مرغ چمن گرد
    زنداني اين سبز حصارم چه توان کرد
  • ديگر نکند خير به محراب عبادت
    در پاي خم آن کس که شبي را بسر آورد
  • خوش باش که در دامن صحراي قيامت
    شد کشت کسي سبز که دامان ترآورد