نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.
ديوان صائب
پيداست چه گل چيند ازين باغچه صائب
دستي که
در
ايام خزان تاک برآرد
وقت است درين انجمن از تنگدليها
چون پسته زبان
در
دهنم زنگ برآرد
آن کس که تمناي برو دوش تو دارد
گر خاک شوددست
در
آغوش تو دارد
بر چهره خورشيد فروغ تو گواه است
اين چشم پر آبي که
در
گوش تو دارد
در
دولت بيدار دهد غوطه جهان را
فيضي که دم صبح بنا گوش تو دارد
شوري که قيامت بودش غاشيه بر دوش
در
زير علم سرو قباپوش تو دارد
چون شمع به معراج رسد کوکب بختش
در
بزم جهان هرکه زبان گله دارد
مشتاب
در
ين ره که نفس سوختگانند
هر لاله دلسوخته کاين مرحله دارد
در
سلسله اشک بود گوهر مقصود
گر هست ز يوسف خبر اين قافله دارد
بر
در
يتيم است صدف دامن مادر
يوسف عبث از تنگي زندان گله دارد
در
عالم حيرت بود آرامي اگر هست
صائب عبث از ديده حيران گله دارد
همصحبتي ساده دلان صيقل روح است
بر
در
زن ازان خانه که مهتاب ندارد
بر سوخته فرمان شرر گرچه روان است
در
دل سيهان ناله اثر هيچ ندارد
در
عالم حيرت نبود تفرقه را راه
محو تو زکونين خبر هيچ ندارد
در
خامه قدرت دو زباني نتوان يافت
تغيير قلم نسخه ايجاد ندارد
از گريه ما نرم نگرديد دل صبح
در
شوره زمين آب گهر سود ندارد
در
ملک صباحت نتوان يافت ملاحت
اين لاله ستان داغ نمکسود ندارد
تا چند به مويي دلم آويخته باشد
واپس ده اگر زلف تو
در
کار ندارد
در
حلقه اين زهر فروشان نتوان يافت
يک سبحه که شيرازه زنار ندارد
هر لحظه به رنگ دگر از پرده برآيي
دل بردن ما اين همه
در
کار ندارد
در
هر شکن زلف گرهگير تو دامي است
اين سلسله يک حلقه بيکار ندارد
ما گوشه نشينان چمن آراي خياليم
در
خلوت ما نکهت گل بار ندارد
در
ملک رضا زخم زبان سايه بيدست
سرتاسر اين باديه يک خار ندارد
در
شعله بود نور به اندازه روغن
هر ديده که بي اشک بود نور ندارد
در
پله معراج رسد گوي ز چوگان
از دار محابا سر منصور ندارد
صفحه قبل
1
...
3044
3045
3046
3047
3048
...
6717
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن