167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • کم مباش از مرغ بسمل در شهادتگاه عشق
    مي ز خون خود کن و مطرب ز بال خويشتن
  • چون مه از نقصان دل خود را مخور، خورشيد باش
    تا ز حال خود نگردي در زوال خويشتن
  • ريزه چين خوان من ذرات و من چون آفتاب
    از شفق در خون زنم هر روز نان خويشتن
  • گه بر آتش مي نشاند، گه به آبم مي دهد
    عاجزم در دست چشم خون فشان خويشتن
  • پيش آن پاکيزه دامن، خانه نارفته ام
    گر چه عمرم صرف شد در رفت و روي خويشتن
  • بس که صائب خويش را در عشق او گم کرده ام
    مي کنم از همنشينان جستجوي خويشتن
  • از وصال کعبه در سنگ نشان آويخته است
    هر که قانع گردد از دريا به گوهر يافتن
  • سينه خود را ز آه آتشين سوراخ کن
    تا تواني ره در آن محفل چو مجمر يافتن
  • در گره از نافه نتوان بست بوي مشک را
    چون بود رنگين، چو خون پنهان نمي ماند سخن
  • هست بر باد نفس فرمان او صائب روان
    از سليمان در شکوه و شان نمي ماند سخن
  • در صف آزاد مردان کمترست از جوز پوچ
    هر سبک مغزي که از دستار مي گويد سخن
  • عقل ميدان سخن بر عاقلان کرده است تنگ
    ورنه مجنون با در و ديوار مي گويد سخن
  • هر که را از هوشمندي هست در سر نشأه اي
    چون به مستان مي رسد، مستانه مي گويد سخن
  • مهر بر لب زن که بر خامي دليل ناطق است
    باده چنداني که در ميخانه مي گويد سخن
  • از سليمان سر نمي پيچيد اگر ديو و پري
    لفظ و معني هم بود در تحت فرمان سخن
  • مي نشاند آن دهان تنگ را در خون سخن
    کار دندان مي کند با آن لب ميگون سخن
  • هر که را آن غمزه خونريز در دل بگذرد
    تا قيامت مي تراود از لبش خونين سخن
  • آهوي چين کاسه دريوزه سازد ناف را
    گر ز زلف و کاکل او بگذرد در چين سخن
  • تلخي ايام را صائب شکر در چاشني است
    طفل چون از شير لب شويد، شود شيرين سخن
  • چون قلم آن را که در سر هست سوداي سخن
    سر نمي پيچد به زخم تيغ از پاي سخن
  • از قلم چون دست بردارم، که در هر جلوه اي
    بيت معموري کند ايجاد ز انشاي سخن
  • گر کني در راستي استادگي، بي چشم زخم
    مي توان بر قلب لشکر چون علم تنها زدن
  • در جگر صد سوزن الماس مي بايد شکست
    بعد ازان بر خرقه خود پينه مي بايد زدن
  • رخنه اي زندان گردون را به جز تسليم نيست
    در قفس بيهوده بال و پر نمي بايد زدن
  • زردرويي مي کند يکسان به خاک تيره ات
    حلقه چون خورشيد بر هر در نمي بايد زدن
  • تشنه چشمان آب و رنگ از لعل، صائب مي برند
    در حضور زاهدان ساغر نمي بايد زدن
  • از دل و دين و خرد يکباره مي بايد گذشت
    در قمار عشق نفس کم نمي بايد زدن
  • شهريان را سير چشم از جود کردن همت است
    در بيابان خيمه چون حاتم نمي بايد زدن
  • تا به کي پوشيده از همصحبتان ساغر زدن؟
    در گره تا چند آب خويش چون گوهر زدن؟
  • پرتو خورشيد را با خاک يکسان کرده است
    بي طلب هر جاي رفتن، حلقه بر هر در زدن
  • تا درين بستانسرا پاي تو در گل محکم است
    کوته انديشي بود چون سرو دامان بر زدن
  • قامتت چون حلقه گردد چشم عبرت باز کن
    کز جهان سفله مي بايد ترا بر در زدن
  • تا اسير چرخي از شکر و شکايت دم مزن
    دل سيه سازد نفس در زير خاکستر زدن
  • هر که را از عشق عودي در دل پر آتش است
    از مروت نيست گل بر روزن مجمر زدن
  • نيست جز تسليم لنگر عالم پر شور را
    دست و پا پوچ است در درياي بي ساحل زدن
  • هر که از طاعت کمان سازد قد همچون خدنگ
    مي تواند حلقه بر در خلد را آسان زدن
  • هر که را باشد عقيق صبر در زير زبان
    جام تبخالش پر از آب بقا خواهد شدن
  • گر نبندد در به روي تنگدستان خوشترست
    از خزان باغي که بي برگ و نوا خواهد شدن
  • مي کند زخم نمايان بلبلان را در قفس
    گر چنين بر روي مردم غنچه وا خواهد شدن
  • چون گل اين هنگامه خوبي که بر خود چيده اي
    از خزان زير و زبر در يک نفس خواهد شدن
  • زين شکست و بست کز گردون مرا در طالع است
    استخوانم مغز و مغزم استخوان خواهد شدن
  • چون جوانمردان نه اي گر در زيان غالب شريک
    با زيان و سود خلق انباز مي بايد شدن
  • مي کند کار نمک در باده اظهار شعور
    چون به مستان مي رسي بيهوش مي بايد شدن
  • چشم اگر داري که خواب سير در منزل کني
    زير هر بار گراني دوش مي بايد شدن
  • جاده هاي نيش صائب منتهي گردد به نوش
    در جهان قانع به نيش از نوش مي بايد شدن
  • عاشقي و کوچه گردي در جواني ها خوش است
    پير چون گشتي وبال خانه مي بايد شدن
  • نيست آسان در حريم زلف او محرم شدن
    بي زبان با صد زبان چون شانه مي بايد شدن
  • غوطه در درياي آتش مي زند شمع از زبان
    چون تهي مغزان زبان آور نمي بايد شدن
  • در طريق شوق مي بايد گذشت از برق و باد
    همسفر با مردم کاهل نمي بايد شدن
  • گوشه گير از مردمان صائب که جز درگاه حق
    با قد خم نيست لايق حلقه هر در شدن