167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • امروز در قلمرو جرأت دل من است
    کبکي که سينه طرح به شهباز مي دهد
  • هر کس سخن به دشمن انصاف مي دهد
    در دست زنگي آينه صاف مي دهد
  • تا چند ناله در جگر ريش بشکنم
    اين خار داد آبله دل نمي دهد
  • زنهار حلقه بر در چرخ دني مزن
    کاين سنگدل جواب به سايل نمي دهد
  • هرچند شد ز حلقه خط پاي در رکاب
    زلفش همان به دست عنانم نمي دهد
  • در زير لب مراست سخنهاي آتشين
    چون شمع اشک وآه امانم نمي دهد
  • ديگر چه واقع است که آن چشم خوابناک
    در پرده رطلهاي گرانم نمي دهد
  • خال تو در گرفتن دلهاي بيقرار
    فرصت به هيچ مور مياني نمي دهد
  • در هيچ بوسه نيست که آن لعل روح بخش
    جاني نمي ستاند و جاني نمي دهد
  • در صحن کعبه قبله نما چون خرد کسي
    گردون متاع يوسفيم را چنان خريد
  • زانها که طرح باغ فکندند در جهان
    آن سربلند شد که نهال خزان خريد
  • در طبع هر که تازگيي بود چون گهر
    گوهر ز کلک صائب شيرين زبان خريد
  • در سينه حکمتي که فلاطون ذخيره داشت
    قالب تهي چو کرد به بنت العنب رسيد
  • از بوي پيرهن گذرد آستين فشان
    در مغز هر که بوي کباب جگر رسيد
  • گرديد پست همتم از پستي فلک
    در تنگناي بيضه مرا بال وپر رسيد
  • ايمن ز انقلاب شود آب در گهر
    آسوده رهروي که به صاحب نظر رسيد
  • با آن که تيغ غمزه او در نيام بود
    زخمش به مغز پيشتر از استخوان رسيد
  • از يک نگاه خون جهاني به خاک ريخت
    در يک گشاد تير به چندين نشان رسيد
  • فردي نمانده بود ز مجموعه حواس
    در فرصتي که نوبت عشرت به من رسيد
  • شد مهربان سپهر به من آخر حيات
    در وقت صبح خواب فراغت به من رسيد
  • هر نشأه اي که در جگرخم ذخيره داشت
    يک کاسه کرد عشق چونوبت به من رسيد
  • در يوزه فروغ نکردم ز مهر وماه
    اين روشني ز عالم ديگربه من رسيد
  • سرو ترا ز سايه چکد آب زندگي
    گر ديد خضر هر که در اين سايه واکشيد
  • در خنده اي که از ته دل نيست فيض نيست
    بيهوده غنچه منت باد صبا کشيد
  • در چشم بي نيازي ما کار ميل کرد
    گردون اگر به ديده ما توتيا کشيد