167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • در آتشم ز کشمکش عقل خام خود
    آسوده آن سفينه که بي ناخدابود
  • چون غنچه هست اگر دل جمعي درين چمن
    در گلشن هميشه بهار رضا بود
  • دستي که شد بريده ز دامان اختيار
    دايم چو بهله در کمر مدعا بود
  • هر دل که نيست ياد خدا در حريم او
    سرگشته تر ز کشتي بي ناخدابود
  • در حسرت قلمرو آرام سوختيم
    چون آفتاب چند کسي دربدر بود
  • بر دوش کوه بسته سبکبار مي رويم
    در واديي که آبله بر پاگران بود
  • در عالمي که همت ما سير مي کند
    گردون گل پياده آن بوستان بود
  • آن را که در جگر نفس آتشين بود
    خورشيد آسمان وچراغ زمين بود
  • آن خرمن گلي که نظر نيست محرمش
    مپسند بي حجاب در آغوش زين بود
  • چون برق و باد دولت دنيا سبکروست
    در دست ديو يک دو سه روزي نگين بود
  • گويند سنت است که در وقت احتضار
    ذکر بلند ورد زبان حزين بود
  • هرکس زجود پير خرابات آگه است
    دستش هميشه در ته سر چون سبو بود
  • بخت سياه پرده چشم حسود شد
    اين جغد در خرابه ماپي خجسته بود
  • منقار بلند به شکر خنده باز بود
    دشنام تلخ در دهن باغبان نبود
  • نازک شده است خاطر گل ورنه پيش ازين
    در گوش باغ نغمه بلبل گران نبود
  • عاشق ز موميايي تدبير فارغ است
    در سوختن شکستگي از بوريا رود
  • سختي پذير باش که گرددسفيدروي
    هر دانه اي که در دهن آسيا رود
  • بينا کسي بود که نهد پا به احتياط
    در واديي که کوردر او بي عصا رود
  • هر جا حديث خامه من بر زبان رود
    بلبل چو بيضه در بغل آشيان رود
  • خوش وقت بلبلي که در ايام نوبهار
    از بيضه سر برآورد وپيش از خزان رود
  • نام ونشان حلال بر آن کس که در جهان
    بي نام زندگي کند وبي نشان رود
  • ايمن مشو ز فتنه آن خال دلفريب
    کاين دزد خيره در نظر پاسبان رود
  • حاجت به حلقه نيست در باز کرده را
    صوفي عبث به حلقه ارشاد مي رود
  • در خاک تخم سوخته اش سبز مي شود
    از خرمني که برق فنا شاد مي رود
  • در مشرب پياله کشان نيست سرکشي
    بر هر طرف که مي کشيش تاک مي رود