نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
ديوان صائب
به صورت گر چه بر رخسار مه رويان نظر دارم
ولي
در
عالم معني نظر جاي دگر دارم
ز مشت خاک آتشدست من دامن کشان مگذر
که چون خشت خم مي فتنه ها
در
زير سر دارم
به خاموشي ز سر وا مي کند شور قيامت را
سر شوريده اي کز فکر او
در
زير پر دارم
نمايد مهر و کين يک جلوه
در
آيينه پاکم
ز لوح ساده ناز طوطي از زنگار بردارم
اگر از شکوه خاموشم نه خرسندي است، مي خواهم
که
در
ديوان محشر مهر ازين طومار بردارم
تو بهر جنتي
در
کار زاهد، من براي او
تو دل جاي دگر داري و من جاي دگر دارم
به هر جانب که روآورم شکستم بر شکست آيد
هميشه همچو رنگ عاشقان رو
در
خزان دارم
زبان گندمين نان مرا پخته است
در
عالم
چرا چون خوشه گردن کج به پيش اين و آن دارم
به من از رخنه ديوار، خود را مي رساند گل
چه لازم دامن
در
يوزه پيش باغبان دارم
شبستان جهان را روش از صدق بيان دارم
که من از راستي چون شمع آتش
در
دهان دارم
به زخمي چون توانم شد از آن ابرو کمان قانع
که من
در
خاک صد صبح اميد از استخوان دارم
مرا چون سرو بي حاصل از آزادي بس اين حاصل
که برگ عيش ايام بهاران
در
خزان دارم
نشاط غربت از دل کي برد حب وطن بيرون
به تخت مصرم اما جاي
در
بيت الحزن دارم
بخند اي آفتاب از شهرت از پيشاني بختم
که من از شام غربت روي
در
صبح وطن دارم
مگر امروز مهر از مشرق مغرب برون آمد
که با خورشيد رويي جاي
در
يک پيرهن دارم
مگر از ابر ظلمت کوکب بختم برون آمد
که امشب کرم شب تابي
در
آغوش لگن دارم
از آن بوي پيراهن به ياد يوسفم قانع
که چشمي نيست
در
دنبال اين نعمت که من دارم
ز غربت ديگران را داغ اگر بر دل بود صائب
به دل چون لاله من داغ غريبي
در
وطن دارم
چرا از سايه خود چون غزال از شير نگريزم
گمان مشک
در
خود همچو آهوي ختن دارم
زه آه سرد خالي نيست هرگز سينه ام صائب
که راسي شب بود
در
خانه مهتابي که من دارم
چه سازد گرد کلفت با دل شادي که من دارم
ندارد پاي
در
گل سروآزادي که من دارم
گريبان چاک سازد پرده گوش فلکها را
از آن بيداد گر
در
سينه فريادي که من دارم
به من کفرست
در
شرع محبت تهمت نسيان
که ذکر خير احباب است اورادي که من دارم
از آن
در
غورگيها مويز انگور من صائب
که بر نگرفت از من چشم استادي که من دارم
کند گر
در
نوازش کارفرما کو تهي با من
ز ذوق کار مزدش مي رسد کاري که من دارم
سبک کرده است
در
ميزان من سد سکندر را
به پيش روي خود از جسم ديواري که من دارم
تماشاي بهشت از خانه ام بيرون نمي آرد
ز داغ آتشين
در
سينه گلزاري که من دارم
کند خون
در
جگر بسيار نعمتهاي الوان را
درين مهمانسرا چشم و دل سيري که من دارم
ز خجلت آه بي تاثير من
در
دل بود دايم
ز ترکش بر نيايد از کجي تيري که من دارم
شراب کهنه
در
پيري مرا دارد جوان دايم
که دارد از مريدان اين چنين پيري که من دارم
مگر
در
خواب بيند کعبه مقصود را صائب
درين وادي ز عزم سست شبگيري که من دارم
نمي آيد برون از پرده آوازي که من دارم
کند مضراب را خون
در
جگر سازي که من دارم
نيايد هر زه نالي چون سپند از من درين محفل
همين
در
سوختن مي خيزد آوازي که من دارم
چو گل آخر گريبان مرا صد چاک مي سازد
به رنگ غنچه
در
دل خرده رازي که من دارم
نمي آيد ز من چون چشم بر گرد جهان گشتن
همين
در
خانه خويش است پروازي که من دارم
ز حيرت صيقلي گرديده چون آيينه چشم من
ندارد خواب ره
در
ديده بازي که من دارم
فلک را منزل نقل مکان خويش مي داند
گره
در
سينه اين آه سبکتازي که من دارم
به چشم بسته
در
خون مي کشد صيدي که مي خواهد
ز بس گيرنده افتاده است شهبازي که من دارم
تماشاي بهشت از خلوتم بيرون نمي آرد
به است از جنت
در
بسته زنداني که من دارم
دم گرمي طمع از ناله هاي آتشين دارم
که مشکل عقده ها
در
پيش از آن چين جبين دارم
دمي صد بار
در
اشک را بر چشم مي مالم
تهيدستم، چه سازم يادگار دل همين دارم
مرا بي همدمي مهرلب و بند زبان گشته
وگرنه ناله ها چون ني گره
در
آستين دارم
نيم ايمن ز تيغ انتقام چرخ کم فرصت
چو مينا خنده را با گريه
در
يک آستين دارم
ز پاس دل مشو
در
زلف عنبر فام خود غافل
که روشن اين شبستان راز آه آتشين دارم
شود مقبول
در
درگاه حق چون سجده شکرم
که داغ لعنت از درگاه دو نان بر جبين دارم
درين گلزار چون گل خرده خود جمع چون سازم
که از هر شبنم او چشم شوري
در
کمين دارم
نگردد چون به چشمم عالم روشن سيه صائب
که رو
در
مردمان از نامجويي چون نگين دارم
نيند اين بسته چشمان لايق تشريف پيراهن
و گر نه بوي يوسف چون صبا
در
آستين دارم
به اوراق پر و بالم ز غفلت سرسري مگذر
که من از سايه دولت چون هما
در
آستين دارم
مدار از من دريغ اي ابر رحمت گوهر خود را
که من چون تاک صد دست دعا
در
آستين دارم
صفحه قبل
1
...
3036
3037
3038
3039
3040
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن