167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان صائب

  • هر چند پا ز کوي خرابات مي کشم
    دستي بلند در طلبم تاک مي کند
  • از سر گذشته تو چو قمري ز طوق خود
    در بيضه فکر حلقه فتراک مي کند
  • در راه عشق دام عمارت مکن به خاک
    از لامکان گذشته مکان را چه مي کند
  • در خشکسال آب گهر کم نمي شود
    بخل فلک به اهل قناعت چه مي کند
  • باران بي محل ندهد نفع کشت را
    در وقت پيري اشک ندامت چه مي کند
  • در کان لعل لاله سيراب گو مباش
    شمع و چراغ خاک شهيدان چه مي کند
  • دندانه گشت ودردل سخت تو ره نيافت
    آهي که رخنه در جگر خاره مي کند
  • ريزش چو شيشه هرکه به آوازه مي کند
    در هرپياله زخم مرا تازه مي کند
  • رخسار چون بهشت تو در هر نظاره اي
    ايمان من به خلد برين تازه مي کند
  • سيلي که خو به گردکدورت گرفته است
    در بحر ياد گوشه ويرانه مي کند
  • گردي ز آفرينش عالم پديد نيست
    در عالمي که دلبر ما جلوه مي کند
  • حج پياده در قدم اهل دل بود
    صائب چرا زيارت دلها نمي کند
  • در رستخيز رو به قفا حشر مي شود
    اينجا کسي که پشت به دنيا نمي کند
  • اينجا اگر به دانه نبندي دهان مور
    در زير خاک با تو مدارا نمي کند
  • در سايه حمايت عشق است جان ما
    ما را زبون خود غم دنيا نمي کند
  • داغي که هست در جگر قدردان عشق
    با آفتاب وماه برابر نمي کند
  • در کندن بناي گرانسنگ ظالمان
    سيلاب کار يک مژه تر نمي کند
  • از پاکدامنان نکند حسن اجتناب
    گل با صبا مضايقه در بو نمي کند
  • در تيغ نيست جوهر اقبال مردمي
    کاري که چشم مي کند ابرو نمي کند
  • قارون به زير خاک همان در ترددست
    حرص زر از بخيل جدايي نمي کند
  • گوش سخن پذير طلب کن که عندليب
    در برگريز نغمه سرايي نمي کند
  • صد رخنه در حصار تن افتاد چون قفس
    غافل هنوز فکر رهايي نمي کند
  • نور کلام صدق جهانگير مي شود
    در پرده صبح چهره گشايي نمي کند
  • صائب اگر چه در قفس آهنين فتد
    از خود گسسته فکر رهايي نمي کند
  • در موج خيز غم دل آزاد نشکند
    جوهر طلسم بيضه فولاد نشکند