نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.19 ثانیه یافت شد.
ديوان محتشم کاشاني
ديروز با تو دل را صدپرده
در
ميان بود
امروز
در
ميان نيست جز پرده حجابي
ز براي صيد جانها چو شکار پيشه ترکان
ز نگاه
در
کميني ز کرشمه
در
کماني
خوش رفتي آخر محتشم آسوده
در
خواب عدم
هرگز نکردي
در
جهان خوابي به اين آسودگي
يک طرف
در
نيت پرواز باز جان شکار
يک طرف
در
اضطراب مرگ مرغ بسملي
افسوس محتشم که ره نطق بست و ماند
در
کان طبع نادره
در
هاي مخزني
زانگبين است مگر فرش حريم
در
او
که چنين مانده
در
او پاي دل هرجائي
از باده لاله تو چو
در
ژاله ميرود
خون قطره قطره
در
جگر لاله ميرود
هست
در
عشق قماري که حرج نيست
در
آن
گرچه بر روي مصلاي پيامبر بازند
اي
در
درون صد شکر ستان برون فرست
چيزي که هست
در
همه گيتي زکات فرض
در
عين بسملم
در
انکار اگر زند
من با سر بريده شوم خود گواه او
الماس ريزه ريخته
در
چشم غيرتم
هر برگ گل که ريخته
در
خوابگاه او
گر کار تو
در
پرهيز پر پيش نمي آيد
در
وادي رسوائي من پيش نهم گامي
جز وي به که داد ايزد
در
سلک سرافرازان
اقبال شهنشاهي
در
مرتبه خاني
در
جهانگيري به يک گردش سراپاي جهان
همچو مرکز
در
ميان خط پرگار تو باد
کرد بي زحمت
در
انگشت سليمان دست غيب
در
سواد ملک آن خاتم که ديوان يافتند
يد مؤيد حيدر علي عالي قدر
کننده
در
خيبر کننده
در
هيجا
کسي که
در
ظلمات رحم کند تصوير
که
در
بصيرت او شک کند به جز اعما
از بس فشردن عرق انفعال تو
در
آتش ار دود به
در
آيد تر آفتاب
آئينه نهفته
در
آئينه دان شود
گيرد اگر به فرض تو را
در
بر آفتاب
در
آفتاب رنگ ز شرم رخت نماند
مثل گل نچيده که ماند
در
آفتاب
در
پاي صولجان تو افتاد همچو گوي
با آن که مهتريش بود
در
خور آفتاب
در
کشوري که لمعه فرو شد جمال او
باشد شبه فروش
در
آن کشور آفتاب
تا
در
صف کواکب و
در
جنب عترتت
گاهي نمايد اکبر و گه اصغر آفتاب
از تقدم
در
امور مؤمنان نعم الامير
وز تقدس
در
صلوة قدسيان نعم الامام
ور نکردي مهر ذاتش
در
طبايع انطباع
نور ايمان را نبودي
در
ضماير ارتسام
در
چارماهه خدمت خود
در
طريق صدق
صد ساله راه بيشتر آمد ز همگنان
در
کمان تير جان شکار بود
در
کمين مرگ ناگهان باشد
اي فدايت هرچه موجود است
در
روي زمين
وي نثارت هرچه موقوفست
در
بطن زمان
در
رزم از هزار چه رستم عجب بود
کارند
در
مقابل يک حمله تو تاب
در
خجلت است از دل بخشنده ات محيط
در
شرمساري از کف پاشنده ات سحاب
آسياهائي به خون آورده
در
گردش که حق
در
جهادش داده ميراث از اميرالمؤمنين
روم از شور ظهورش چون بود جائي که هست
او
در
آذربايجان غوغاش
در
اقليم چين
کرد مسيحا اگر
در
بدن مرده روح
در
جسد ملک کرد افعي رمح تو جان
پادشهان
در
جهان حکم روان تا کنند
پاي جهان گرد باد حکم تو را
در
جهان
من که زبان جهان
در
ازلم شد لقب
در
صفتش خويش را يافتم الکن زبان
دمي که
در
طلب نظم بنده حکم معلي
به من رساند
در
ابلاغ اهتمام نمائي
ز انسان که گرگ
در
غنم افتد غنيم وار
در
لشکر حواس من افکنده انقلاب
دهرم به حال مرگ نشانداست
در
حيات
دورم شراب شيب چشانده است
در
شباب
در
جنب فر معجر ادني کنيز او
آرد شکوه افسر قيصر که
در
حساب
تا
در
دعا تضرع والحاح سائلان
در
جنبش آورد به اجابت لب جواب
صيت انصاف تو چون آبروان
در
اطراف
ذکر الطاف تو چون باد وزان
در
اقطار
نيست
در
گوشه باغم متميز
در
گوش
بانگ زاغ و زغن و نغمه قمري و هزار
سپهر بر
در
او
در
مراتب خدمت
نخست پايه به سلطان چهارم ايوان داد
گهي ز کيد اعادي دلم
در
انديشه
که منزوي شده بر روي خلق بندد
در
در
بطن پشه پيل تواند شدن مقيم
گنجد اگر سکون تو
در
ساحت مکان
در
سلک نظم از سر فکرت کشيدمي
صد
در
که کس نيافتي اندر هزار کان
گر مرگ امان دهد بفرستم به درگهت
هر
در
که مانده
در
صدف آخرالزمان
خلق
در
طوف درت مرغ بقا صيد کنند
در
حرم گرچه مجوز نبود صيد از حاج
در
پناهش متحصن ز ممالک صد ملک
در
سپاهش متمکن ز ملايک صد لک
که
در
چشم کياست بس گران مقدار مي آيد
سبک وزن است سنگ پادشاهي
در
ترازويش
صفحه قبل
1
...
301
302
303
304
305
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن