نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان قاآني
به سالار مهين بارگه الله وردي خان
که بدهم
در
سرافشاني سمر هم
در
زرافشاني
يکي
در
عرصه گيتي خورد تشويش شهماتي
يکي
در
ششدر دوران نمايد فکر عذرايي
در
گيسوي سياه تو دلها چو شبروان
گم کرده اند
در
شب تاريک راه را
مجو
در
گريه قاآني صبوري
که نتوان کرد
در
دريا عمارت
مهر تو
در
تن عوض جان خريد
عشق تو
در
بر به دل دل نشست
وفا و مهر
در
جان و دلش نيست
جفا و جور
در
آب و گلش هست
هر کجا روي بتي بيند
در
سجده او
قد دوتا کرده چو
در
سجده بت برهمنست
حور
در
سايه طوبي اگرش جاست چرا
طوبي قد تو
در
سايه حورالعينست
هر کجا رود ملک ملک اوست
خواه
در
حرم خواه
در
کنشت
چون ابر
در
فراق تو از بس گريستم
در
چشم من چو چشمه خورشيد نم نماند
ز دلربايي چشمش شراب مست شود
در
آن زمان که مي از شيشه
در
اياغ کند
حلق داودست گويي
در
گلويش تعبيه
زان مزاميرش اثر
در
سنگ خارا مي کند
در
شکر لعل تست چاشني قند
در
شکن زلف تست رايحه عود
در
گل رويت صفاي جنت شداد
در
سر زلفت هواي نخوت نمرود
گاه
در
دامن و آغوش من آن خرمن گل
گاه
در
گردنم آن سلسله مشکين بود
دولت آنست که از
در
صنمي تازه درآيد
در
بر اغيار به بندد سر مينا بگشايد
در
نخشب ماهي بنتابيده چنين خوب
در
کشمر سروي بنروييده چنين خوش
دست
در
حلقه آن طره پرچين دارم
پنجه انداخته
در
پنجه شاهين دارم
دي من و محمود
در
وثاق نشستيم
لب بگشاديم و
در
به روي ببستيم
در
حلق تشنه کامان يک جرعه سلسبيلي
در
کام تلخ عيشان يک کوزه انگبيني
چون طعنه رقيبان
در
هجر جانگدازي
چون نکته اديبان
در
وصل دلنشيني
در
حمله روز ناورد چابکتر از گماني
در
وقعه پيش دشمن ثابت تر از يقيني
مگر همسايه نوري که
در
وهمم نمي گنجي
مگر همشيره حوري که
در
چشمم نمي آيي
در
اول مي نمايي دانه خال
در
آخر دام گيسو مي گشايي
بعد ازين
در
صفت حسن تو خاموش شوم
زانکه
در
وصف تو گشتم خجل از گويايي
در
فشاني تو قاآنيم از دست ببرد
آدمي
در
نفشاند تو مگر دريايي
وز آنجا دوان دوان درآيم به مغز سر
در
آنجا بگيرمت چو جان تنگ
در
کنار
الا تا درون خم شود خون تاک مل
ملت باد
در
قدح گلت باد
در
کنار
ور جام باده
در
دهن اژدها
در
است
همت کنيد و از دهن وي بياوريد
فرمانده ملوک سليمان راستين
کش جم
در
آستان بود و يم
در
آستين
در
خنصر جلال تو افلاک خاتمي
در
خرمن نوال تو اجرام دانه اي
در
باغ خلد خسبي از آن رو معطري
در
آفتاب گردي از آن رو برشته يي
دام دلي و
در
برت آن خال مشکبار
مانند دانه ييست که
در
دام هشته يي
اي زلف هر دلي که بود
در
ضمان تو
از فتنه زمانه بود
در
امان تو
شاهي که چون به جوشن ماهي
در
انجمنست
ياغوطه ور نهنگي
در
بحر قلزمست
چون مرغ پرفشانده که
در
آشيان خزد
در
کنج بينوايي خصمش چنان خزيد
اي گشته آب تيغ تو
در
ناي خصم خون
چون آب نيل
در
گلوي قبطيان دون
چون مي گسار کآوردش مي
در
اهتزاز
از خون خصم رمح تو
در
اهتزاز باد
خسروا عالم اسير حکم عالمگير تست
هرچه
در
هستي بود
در
حيطه تسخير تست
چون زنگيک عور که
در
آب نشانند
در
آب نشستستي از آن مرتعشي تو
نه
در
جان بأست از ناورد بدخواه
نه
در
دل باکت از انبوه دشمن
بجز بختش جهان و هرچه
در
اوست
به مهد امن
در
خواب امان باد
هندو چو سپارد جان
در
آذرش اندازند
تو به آتش سوزان
در
چون هندوي بيجاني
ابا پوست بگذاردش
در
دهان
نداند که مغزش بود
در
ميان
نفرسايد ار دانه
در
زير خاک
نيارد
در
آخر ثمرهاي پاک
اگر خون نگردد غذا
در
جگر
ز ادراک
در
مغز نبود اثر
نه هر قطره يي
در
صدف
در
شود
نه هرگز رياحي بود حر شود
نه هرکس که شد کشته
در
کربلا
بود
در
قيامت ز اهل ولا
چون بره کز گرگ فتد
در
گريز
هر طرفي آمد
در
جست و خيز
نه
در
يد اوست چرخ را قدرت
نه
در
رد اوست دهر را يارا
صفحه قبل
1
...
299
300
301
302
303
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن