167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان سيف فرغاني

  • با دو حجاب سيف نبيني جمال دوست
    تو در حجاب عشقي واو در حجاب حسن
  • در زمينهاي دگر آهو چو ديگر جانور
    هست، ليکن ناف آهو مشک در چين مي شود
  • اي ولي نعمت جان چون در دندان دايم
    گوهر شکرتو در درج دهان داشتنيست
  • ما گداي در جانان نه براي نانيم
    دل بداديم وبجان در طلب جانانيم
  • در بهار از کرم دوست بدست آورديم
    در خزان ميوه وبرگي که همي افشانيم
  • هر زرد روي عشق که در دستم اوفتد
    در پاش مالم اين رخ چون زعفران خويش
  • سيف فرغاني زبهر من بدست لطف خويش
    دوست در نگشاد ومن در بند دستورم هنوز
  • در تير مه زباد خزان نرگس ايمنست
    گر در بهار شاخ شکوفه چنين کند
  • يک زبانند در ملامت ما
    اين دو رويان که در قفاي تواند
  • در ره خدمت اگر مال خوهي در بازند
    وز سر رغبت اگر جان طلبي بسپارند
  • ملاحت را بسي اسرار مضمر
    در آن صورت چو معني در کلامست
  • گرم در حلقه خاصان در آري
    عجب نبود که الطاف تو عامست
  • نيست شايسته که در يوزه کند بر دراو
    آن گدا طبع که در ملک فريدون نگرد
  • خلق در وي نگرانند که چونست وليک
    بنده در آينه قدرت بيچون نگرد
  • ما از همه کمتريم در ملک
    ما از همه پس تريم در راه
  • کس نور صفا نديد در ما
    کس آب بقا نيافت در چاه
  • دوست چون در نيکويي يکتاست همچون آفتاب
    عاشقش زآن در عدد چون ذره بسيار آمدست
  • در ميان جمع خوبان يار ما(گويي مگر)
    در چمن طاوس روحاني برفتار آمدست
  • حسن در صحبت آن روي که مه پرتو اوست
    همچو در صحبت خورشيد نهار آمده بود
  • وقت آنست که از روزن ما در تابد
    آفتابي که شعاعش در وديوار گرفت
  • دوست در روز نهان نيست چو آتش در شب
    ليک نورش ره ادراک بر ابصار گرفت
  • ازرخت در نظرم باغ وگلستان آيد
    وز لبت در دهنم چشمه حيوان آيد
  • هرکرا سوداي تو در سر بود
    در دو کونش مي نگنجد پاي دل
  • نه دلم را در غمت پرواي من
    نه مرا در عشق تو پرواي دل
  • رفته همچون آب در اجزاي خاک
    آتش عشق تو در اجزاي دل