نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
ديوان قاآني
چو
در
رخش نگرستم شگفتم آمد زانک
کسي نديده
در
آغاز ماه ماه تمام
نه
در
مصاف حسين تيغ آبدار اوليست
ز آب
در
گلوي کافران کوفه و شام
پاشيده شد از زلفش
در
هر طرفي مشک
گسترده شد از جعدش
در
هر قدمي دام
تا جانوران بر
در
جاه تو گرايند
بگذاشت قدر قوت رفتار
در
اقدام
به زلفش هرچه
در
گيتيست چنبر
به چشمش هرچه
در
آفاق اسقام
مژه
در
خستن تن بسته همت
نگه
در
بردن جان کرده اقدام
به تعجيلش مئي
در
پيش بردم
که ماهي بيست
در
خم داشت آرام
قضا فرمان برد او را
در
امثال
قدر گردن نهد او را
در
احکام
گرفت او دوستان را
در
زر و سيم
ببست او دشمنان را
در
خم خام
مغفر مردان زره هرگه که
در
دستت خدنگ
کرته گردان قبا هرگه که
در
دستت حسام
ز همت تو جمادات نيز
در
طربند
جماد را نبود گرچه روح
در
اندام
به دستش اندر
در
بزم چون قدح گيرم
به چنگش اندر
در
رزم چون سنان بينم
مردم پي جزا
در
طاعت زنند و ما
از شوق حلقه بر
در
صاحب جزا زنيم
بنشستم و نشاندمش از مهر
در
کنار
بر هيأتي که شمع فروزنده
در
لگن
اين
در
نظر سپهري آکنده از نجوم
آن
در
صفت هلالي آموده از پرن
با لشکري فره همه
در
عزم مشتهر
با موکبي گران همه
در
رزم ممتحن
يونس مگر نبودش
در
بطن نون سکون
يوسف مگر نه گشتش
در
قعر چه سکن
دارم يکي برادر
در
پارس پارسا
کاو اندر آن ديار اويسست
در
قرن
منت خداي را که ز بس جود بيحساب
در
زير
در
و گوهر بنهفتيم بشن
دستش چو يار خطي زلزال
در
خطا
پايش چو جفت ختلي ولوال
در
ختن
مهرچهر روشنت
در
موي همچون جوشنت
نور يزدانست
در
تاريک جان اهرمن
چهره ات فردوسي از حسنت و مژگانت
در
او
راست مانند سنان گيو
در
جنگ پشن
در
نيام نيلگون شمشير گوهر بار او
يا نهان
در
ظلمت شب موج درياي عدن
جوهرش
در
تيغ و تيغش
در
نيام گوهرين
آن پرن اندر هلالست اين هلال اندر پرن
بنهفته
در
رطب يک روضه اقحوان
پوشيده
در
قصب يک پشته ياسمن
چون ماه نخشبش ماهيست
در
کله
چون چاه نخشبش چاهيست
در
ذقن
ختمست
در
جهان بر دست تو سخا
ختمست
در
زمان بر نطق من سخن
گر فرو ريزد اگر طلعت فروزي
در
بهار
سرو بنشيند اگر قامت فرازي
در
چمن
تا غم معشوق گيرد
در
دل عاشق قرار
تا دل عشاق جويد
در
بر جانان سکن
حاسد جاه تو
در
قعر زمين گيرد سکون
پايه قدر تو گيرد جاي
در
اوج پرن
در
درون درع تاري پيکر رخشان او
جان جبريلست
در
تاريک جسم اهرمن
آنقدر زي
در
جهان شاها کت آيد
در
صماخ
ذکر محشر داستان رستم و رويينه تن
گر چو ديگت هست جوشي
در
درون
کف ميار از خام طبعي
در
دهن
اي صنم جوي صمدگو تا به کي
در
زبان حق داري و
در
دل وثن
نام او
در
مهد از پستان مام
در
لب کودک درآيد با لبن
در
جنان بر صلح چون بستند دل
در
جهان بر کينه چون دادند تن
نفي را اثبات کن
در
نفي لا
سلب را ايجاب کن
در
لفظ لن
تا بود
در
سنبل خوبان گره
تا بود
در
طره ترکان شکن
گهي بگريد کلکش چو ابر
در
آذار
گهي بخندد تيغش چو برق
در
بهمن
به مکر مي نتوان بست باد
در
چنبر
به زرق مي نتوان سود آب
در
هاون
در
ضميرش باد هر نقشي بجز نقش ملال
در
ديارش باد هرچيزي بجز شور و فتن
شنيدي هندويي کافر مکان
در
خانه مسلم
شنيدي افعيي پيچان بود
در
آتشش مسکن
هزار لجه نهنگست
در
يکي خفتان
هزار بيشه هژبرست
در
يکي جوشن
ز چيرگي همه مانند سيل
در
کهسار
ز خيرگي همه مانند دود
در
گلخن
چه گفت گفت چه جوشيم
در
هلاکت جان
چه گفت گفت چه کوشيم
در
فلاکت تن
به زرق مي نتوان بست باد
در
چنبر
به کيد مي نتوان سود آب
در
هاون
بسا سرا که به صارم بريد
در
مغز
بسا دلا که به ناوک دريد
در
جوشن
نخست آنکه قوافي به چند جاي
در
او
مکررست چو انعام شاه
در
حق من
شود جنون مجسم خرد ز وسوسه
در
سر
شود هلاک مصور روان ز ولوله
در
تن
شراره خيز بود تا که برق
در
نيسان
ستاره ريز بود تا که ابر
در
بهمن
صفحه قبل
1
...
296
297
298
299
300
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن