167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان قاآني

  • نه انبازست در هوش و کياست پور قحطانش
    نه همرازست در فر و فراست ابن يقطينش
  • در اشعار بلاغت بس بود اشعار شيوايش
    در اثبات رشاقت بس بود ابيات رنگينش
  • گهي از بي نبيذي کيک وحشت در سراويلش
    گهي از بي حشيشي سنگ محنت در تساخينش
  • چنان نمايد سرگشته در فضاي تو گردون
    که در محيط يکي بادبان گسيخته زورق
  • در حلاوت لب شيرينش نتيجه شکر
    در صباحت رخ رنگينش نبيره اسحاق
  • ز ميستي به تواضع فلکي در رفعت
    قمرستي به شمايل ملکي در اخلاق
  • در کاخ تو بر ابروي حاجب نبود چين
    در قصر تو بر حاجب دربان نفتد زنگ
  • در حيز اقبال تو امکان شده پنهان
    در چنبر فتراک تو گردون بود آونگ
  • ز شرم روي تو در آسمان نتابد ماه
    ز بأس عدل تو در کاروان ننالد زنگ
  • هم ازو در اياق دوست شراب
    هم ازو در مذاق خصم شرنگ
  • هم ازو ويله در اراضي روم
    هم ازو مويه در نواحي زنگ
  • چون نهي پاي، در چه در ميدان
    چون کني جاي، بر چه بر اورنگ
  • دزدي ديگرت اينست که در را ز صدف
    آري و در شکر سرخ نهي از نيرنگ
  • در نحو نخواند دگر باب تنازع
    در صرف نبينند دگر وزن تفاعل
  • در حافظه گر عصمت او نقش پذيرد
    در حافظه نسيان نبرد ره به تمحل
  • آن روز که در هزاهز رزم
    در چرخ و زمين فتد زلازل
  • در طبع سير تست سبکباري نسيم
    در جيب نعل تست نسب نامه شمال
  • به زرق تا نتوان بست باد در چنبر
    به مکر تا نتوان داشت آب در غربال
  • هميشه يار تو يار نشاط در هر وقت
    هماره خصم تو يار کلال در هر حال
  • بحر در جنب جود تو شبنم
    کوه در نزد حلم تو مثقال
  • ابروي من نبيني و بيني هلال عيد
    در دل وفا نداري و در ديده انفعال
  • فخرالانام حاجي آقاسي آنکه هست
    در مهر او سعادت و در کين او نکال
  • در مشت او نپايد همچون نسيم سيم
    در چشم او نيايد همچون رمال مال
  • در هرچه در عوالم ذاتت نهفته بود
    نقشي نمونه ساخت خداوند لايزال
  • خداي عزوجل داند آنکه در همه عمر
    ز شکر بر نشکيبم به طبع در همه حال
  • قضا اجابت امرش نموده در همه وقت
    قدر اطاعت حکمش نموده در همه حال
  • چو بي رضايش در تن سرست بارگران
    چو بي ولايش در جسم جان درست وبال
  • ز مهر اوست در ابدان همي تمازج روح
    ز قهر اوست در آفاق صورت آجال
  • هستي صرفست پنداري کز او پوشيده نيست
    هيچ عيبي در برون و هيچ علمي در خيال
  • صورت عقلست از آن ذاتش نگنجد در بيان
    معني روحست از آن وهمش نسنجد در مقال
  • در صارم آن خواري صد سلسله مضمر
    در خامه اين ياري صد طايفه مدغم
  • در خامه اين تا نگري نيست بجز نوش
    در صارم آن تا گذري نيست بجز سم
  • زآن در دم کژدم همه پازهر شود زهر
    زين در دم افعي همه ترياق شود سم
  • زهي کار حاسد ز کين تو کاسد
    خهي حال در هم ز کار تو در هم
  • آري در وصف تست عاقله جاهل
    آري در نعت تست ناطقه ابکم
  • مه نمايي از گريبان سرو پوشي در حرير
    گل گذاري زير سنبل نور بندي در ظلام
  • برزن خروش تا بمرد مار در شکفت
    برکش صهيل تا برمد شير در کنام
  • حيرت کند ز جنبش من در هوا عقاب
    غيرت برد به رحمت من در زمين هوام
  • همواره در شقاق و ستمشان مدار سير
    پيوسته در نفاق و جفا کرده اقتحام
  • سنجهاي سنجري هر سو ز شادي در خروش
    پيلهاي هندوي هر سو ز عشرت در خرام
  • جامهاي خسروي در خنده چو برق از سحاب
    کوسهاي کسروي در ناله چون رعد از غمام
  • صارمش در خون اعدا چون هلال اندر شفق
    اشهبش در گرد هيجا چون سهيل اندر ظلام
  • صبح چون خيزي نياري جز جمالش در ضمير
    شام چون خسبي نبيني جز خيالش در منام
  • در بر پيلان به نوک تيغ بگسستي عروق
    در بر شيران به زخم گرز بشکستي عظام
  • قضيب در کف و از غايب برودتشان
    بسان خايه حلاج رعشه در اندام
  • بلي چه مايه امور شنيعه در عالم
    که نغز و دلکش و مستحسن است در فرجام
  • مگر نه رجس و پليدست نطفه در اصلاب
    مگر نه زشت و کثيفست مضغه در ارحام
  • يکي شود صنمي جانفزاي در پايان
    يکي شود قمري دلرباي در انجام
  • نه جزو يکدگر و نه جدا ز يکديگر
    چنانکه روح در اجساد و نور در اجرام
  • زهي بنان تو در بزم ابر گوهر ريز
    زهي سنان تو در رزم برق خون آشام