167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان قاآني

  • فرقه يي همچون زنان گشتند در چادر نهان
    جوقه يي در نيمشب کردند از کشور فرار
  • جادويي در زلف مفتولش گروه اندر گروه
    ساحري در چشم مکحولش قطار اندر قطار
  • صوفي اينجا در سماع و مطرب آنجا در سرود
    عاشق اينجا شادمان و دلبر آنجا شادخوار
  • چشمها در چشم ساقي کامها بر جام مي
    گوشها بر لحن مطرب رويها در روي يار
  • مي بده کامروز در گيتي منم خلاق نظم
    و آزمودستي مرا در عين مستي چند بار
  • خاصه اندر ملک ايران خاصه اندر عهد شاه
    خاصه در شيراز در دوران صاحب اختيار
  • دست او در بزم منعم چون عطاي ايزدي
    قهر او در رزم مبرم چون قضاي کردگار
  • ليک باور شد مرا روزي که ديدم کلک تو
    رفت در ظلمات و بازآورد در شاهوار
  • تا بود خورشيد شاه اختران در آسمان
    شاه شاهان باد شاهنشاه ما در روزگار
  • گر چه مديح ترا طول سخن در خورست
    ليک نکوتر بود در همه جا اختصار
  • زان باده کز شعاعش در شب پديد شد
    غوغاي جنگ افغان در ملک قندهار
  • در کوه همت تو کند سنگ را عقيق
    در بحر هيبت تو کند آب را بخار
  • روزي خيال جود تو در خاطرم گذشت
    تا روز حشر خيزد ازو در شاهوار
  • گر در بهشت صورت تيغ تو برکشند
    در دوزخ از نشاط بر قصد گناهکار
  • بحري تو در سخا و حوادث بسان موج
    اين موج در تردد و آن بحر برقرار
  • بربجاي شانه در زلفش همه پيچ و شکن
    بربجاي سرمه در چشمش همه خواب و خمار
  • گنج باد آورد خواهي ابر بنگر در هوا
    سيم دست افشار جويي آب بين در جويبار
  • راغ گويي تبت و خرخيز دارد در بغل
    باغ گويي خلخ و نوشاد دارد در کنار
  • اختيار هر چه خواهي هست در فرمان او
    غير بخشيدن که در بخشش ندارد اختيار
  • اعتبار هرکه پرسي هست در دوران او
    غير بحر و کان که در عهدش ندارد اعتبار
  • گرچه مدحت در سخن بايد ولي در مدح تو
    غير از آنم اعتذاري هست نعم الاعتذار
  • در رقص فتادند و سرين هاي مدور
    در چرخ زدن آمد چون گنبد دوار
  • در زير آسمان و فراتر ز آسمان
    در ملک روزگار و فزونتر ز روزگار
  • رويش چو در غضب فلک و دردالامان
    رايش چو در سخط ملک و ذکر زينهار
  • در بحر ژرف اگر به عطوفت نظر کند
    هر قطره اش شود به شبه در شاهوار
  • در بحر دست راد تو کوپال کوه سنگ
    در رزم بشکند سر خصمان خاکسار
  • خوشيده شاخ عمرم در موسم شباب
    شاخ ار چه مي نخوشد در فصل نوبهار
  • او سر ز در شرم فروداشته در پيش
    چون کودک نادان بر استاد هشيوار
  • پشه يي در کاهدان خز خرطم پيلان مگز
    روبهي در لانه بنشين گردن شيران مخار
  • کوه با فکرش بود در دانه ارزن نهان
    چرخ با حزمش کند در چشمه سوزن مدار
  • در سه ماهيش يکي مار بود نامش کلک
    ليک ماري که ازو مشک بود در رفتار
  • جز خطش در شکن زلف نديدم که روند
    فوجي از مورچگان در شب تاري به قطار
  • زلف پيچانش طومار صفت خم در خم
    ثبت کرده غم دلها همه در آن طومار
  • خال بر چهره او در خم گيسو گفتي
    نقب بر گنج زند در شب دزدي عيار
  • ز قهرش جنبشي در نيش کژدم
    ز لطفش آيتي در نوش زنبور
  • تا کفت گشته در عطا معروف
    تا دلت گشته در سخا مشهور
  • در سايه عدلش ز بس ايمن شده عالم
    آسوده چرد آهو در خوابگه شير
  • پي ملاعبه در ساق دلبري زن چنگ
    که در سرينش ناخن فرو رود چو خمير
  • دو چشمم از طرفي محو مانده در ساقي
    دو گوشم از جهتي باز مانده در آواز
  • فکنده مشورتي در ميانه و گفتند
    که عدل شاه در رزق ما ببست فراز
  • کردي چو ورا کام من از مدح شهنشاه
    در گوش خود آويزه در و گهر انداز
  • زمان عدل وي و جور باد در چنبر
    زمين ملک وي و خوف آب در پرويز
  • به نزد شوکت او چرخ در حساب طسوج
    به نزد همت او بحر در شمار قفيز
  • جهان ويرانه يي در ساحت اقليم معمورش
    فلک فيروزه يي در خاتم اقبال فيروزش
  • حسن شاه غضنفر فر نريمان مان اژدر در
    که باشد در قلاووز سپه صد چون نريمانش
  • بود در آستان چاکر هزاران همچو فغفورش
    بود چون پاسبان بر در هزاران همچو خاقانش
  • ز جا جستم دويدم در گشودم باز بستم در
    گرفتم دست و آوردم نشاندم صدر ايوانش
  • مبين در عنصر خاکش ببين در گوهر پاکش
    که ممکن نيست ادراکش که يارا نيست تبيانش
  • شقايقي که نباشد نظير در باغش
    جواهري که ندارد همال در کانش
  • زمين و هرکه بر او خادمي ز درگاهش
    سپهر و هرچه در او چاکري در ايوانش