167906 مورد در 0.09 ثانیه یافت شد.

ديوان سيف فرغاني

  • دلم در زلف تو بهر رخ تست
    که مطلوبست در شب روشنايي
  • عشق تو شعار ماست در دين
    روي تو بهار ماست در دي
  • چون دامن تو گيرد در پاي تو چه ريزد
    بيچاره يي که جانش در آستين نباشد
  • عقل را با عشق تو در سر جنون
    صبر را از دست تو پا در رکاب
  • در سخن زآن لب همي بارد شکر
    در عرق زآن رو همي ريزد گلاب
  • جز تو از خوبان عالم کس نداشت
    سرو در پيراهن و مه در نقاب
  • از آن چراغ که در مجلس تو برمي شد
    بجاي سرمه کشيديم دوده در ديده
  • در دو عالم ز کس ندارد خوف
    هرکه در مأمن رعايت اوست
  • چون ز غايات کون در گذرد
    اين قدم در رهش بدايت اوست
  • در وصف خوبي تو صاحب لسان معني
    بسيار گفت ليکن ناورد در بيانت
  • پا در رکاب کردي اسب مراد را سيف
    روزي اگر فتادي در دست من عنانت
  • ما برآنيم که تا آب روان در تن ماست
    برنگيريم ز خاک در تو پيشاني
  • ناديده رخ خوب تو در وصف تو ما را
    در ضمن معانيست صور تعبيه کرده
  • در دل هرکسي ز تو سوزي
    در سر هريکي ز تو هوسي
  • آن دوست در تصور نايد خيال وار
    در وصف او هر آنچه تو گفتي خيال تست
  • تو بدين حسن در ايام فزودي فتنه
    من بدين شعر در آفاق فگندم غلغل
  • خضر شوي در بقا و دانش و آنگاه
    آب در اجزاي تو کند حيواني
  • در زير بام چرخ مجوي آستان دوست
    بالاي عرش دان در ايوان عشق يار
  • غم تو در گريبان دل من
    چو خار آويخته در دامن گل
  • در ملکش اگر بودي مانند تو شيريني
    فرهاد شدي خسرو در سنگ تراشيدن
  • گر همچو سگ در کوي او از آستان بالين کني
    بگشايدت ناچار در بنمايدت ناگاه رو
  • اگر در گلشن آيي، سرو آزاد
    زند در پيش بالاي تو زانو
  • عشق در جان سيف فرغانيست
    چون در اجزاي خاک ماء معين
  • در دل عاشق اگر قدر بود جانانرا
    نظر آنست که در چشم نيارد جانرا
  • دوش در وصف جمال تو چو در بستم دل
    خوب رويان معاني بگشادند نقاب