167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان قاآني

  • در موج خون دو ديده من ماندي بدان
    کوه عقيق سايه فکن در شمر شود
  • بدادمش قدحي مي که همچو جوهر عقل
    نرفته در لبش از جام در دماغ دويد
  • به گاه خشم مژگانهاي او در چشم بدخواهان
    چو تير تهمتن در ديده اسفنديار آيد
  • باد يارب در پناه دولتت فيروز روز
    تا نگويد کس که در شب آفتاب آمد پديد
  • کي نمايد جلوه در هفت آسمان
    آنچه در اين خاکدان آمد پديد
  • زان مي که جسم ازو يکسر خرد شود
    نارفته در گلو نگذشته در جگر
  • در پيش عاشقان هستي بود وبال
    در کيش بيدلان مستي بود هنر
  • هر کس طلب کند با يار خرگهي
    وصل مدام را در شام و در سحر
  • آقاسي آنکه هست شخصش درين جهان
    چون روح در بدن چون نور در بصر
  • آجال نارسيده عيان ديده در قضا
    آمال نانوشته فرو خوانده در قدر
  • آن نص مصحفست که يک نفس در بهشت
    نارد گذشت تا نکند جاي در سقر
  • در نافه غزال گياهي نگشت مشک
    تا رنگ خون نگشت ز آغاز در جگر
  • در بزم خواجه کس ز سعادت نيافت بار
    تا همچو حلقه بر در طاعت نکوفت سر
  • همه سايه در سايه يي همچو بيشه
    همه پايه در پايه يي همچو منبر
  • ز شرمي فرومانده در چهر جانان
    به عجزي سرافکنده در پاي دلبر
  • به طرزي که در پيش جبريل شيطان
    بر آنسان که در نزد کرار قنبر
  • محمد شه آن کز هراسش نخسبد
    نه در خانه خان و نه در قصر قيصر
  • رود حکمش آنگونه اندر ممالک
    که در آب ماهي در آتش سمندر
  • در روز وغا از تف شمشير تو گردون
    ماند به يکي آهن تفتيده در آذر
  • با خشم تو خشتيست فلک در ره سيلاب
    با قهر تو خاريست جهان در ره صرصر
  • در لاله و گل خلق خرامان شده چونانک
    در آذر نمرود براهيم بن آزر
  • وقتست که در روي در آيد کره خاک
    چون شاخ گل از نغمه مرغان نواگر
  • در پيکر اقليم تو جانيست مجسم
    در کالبد ملک تو روحيست مصور
  • کز در قدرت خداي هر دو جهان را
    جاي دهد در دو گز زمين مقعر
  • چرخ شنيدم که خاک در بر گيرد
    خاک نديدم که چرخ گيرد در بر
  • دنباله ابروي تو در چنبر گيسو
    چون قبضه شمشير علي در کف قنبر
  • در آينه هر گه نگرد عکس رخ خويش
    بيگانه شماردش رود در پس چادر
  • بسان گرزه مار جانگزا در دست مارافسا
    سنان مار شکل اندر کف شيران اژدر در
  • يکي در سرکشي قايم مقام طره جانان
    يکي در خون خوري نايب مناب غمزه دلبر
  • بجوشد تا مياه از انشراح خاک در اردي
    بخوشد تا گياه از ارتجاح باد در آذر
  • اسبي که هست جنبش او در بسيط خاک
    ساري تر از حيات در اندام جانور
  • در دست ترک چشمش از غاليه کمان
    در پيش ماه رويش از ضيمران سپر
  • نه نصرتم که گيرم در موکبش قرار
    نه دولتم که يابم در حضرتش مقر
  • عود از نسيم خويش در ايام شد مثل
    مشک از شميم خويش در آفاق شد سمر
  • در دولت تو شير به آهو برد پناه
    در کشور تو باز ز تيهو کند حذر
  • در طاس چرخ ويله ز آواي گاودم
    در جسم خاک لرزه ز هراي شادغر
  • مگس بپرد و در چشم نايدش سيمرغ
    فرس بپويد و در وهم نايدش صرصر
  • بارم در گل نشست و خارم در دل
    تابم از رخ پريد و خوابم از سر
  • حکمت کونين در وجود تو مدغم
    دولت جاويد در رضاي تو مضمر
  • پويد و در پويه اش نظام ممالک
    جنبد و در جنبشش قضاي مقدر
  • به جاي تن همه البرز بسته در جامه
    به جاي دل همه الوند هشته در پيکر
  • نهفته عاريه چنگال شير در شمشير
    نموده تعبيه دندان گرگ در خنجر
  • به هرچه در دو سرا قاهرند بي آلت
    به هرکه در دو جهان قادرند بي لشکر
  • به نزد دستش ابرست در حساب دخان
    به پيش طبعش بحرست در شمار شمر
  • در شب عيد آن سمن عذار سمن بر
    با دو غلام سيه درآمدم از در
  • کافر در دوزخست و اينت شگفتي
    تيغ تو چون دوزخست در دل کافر
  • وين نه عجب زانکه بويشان بفزايد
    مشک چو در آتشست و عود در آذر
  • خصم تو گريان چنان که ابر در آذار
    يار تو خندان چنان که برق در آذر
  • بسان روح خدنگش مکان کند در دل
    به جاي هوش حسامش نهان شود در سر
  • يکيست ساقي و هر لحظه در يکي مجلس
    يکيست شاهد و هر لحظه در يکي زيور