نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.
ديوان قاآني
گنبد خضرا ز بانگ گاودم
در
ارتعاش
توده غبرا ز گرد بادپا
در
احتجاب
در
ميان لعل خندان
در
دندانت نهان
چون درون حقه ياقوت لولوي خوشاب
گر نسيم لطف او
در
کام اژدر بگذرد
در
دهان اژدها نوش روان گردد لعاب
فارس قدر من نداند زانکه من زادم درون
در
صدف فرقي ندارد با شبه
در
خوشاب
چشم ماليدم که مستم يا بخوابستم هنوز
واندرين معني دلم
در
شبهه جان
در
ارتياب
در
همايون ساعتي فرخنده چون عهد شباب
در
بهين روزي چو روز وصل خوبان ديرياب
در
مبارکتر دمي کز اتصالات سعود
تا ابد
در
عرصه گيتي نبيني انقلاب
آخر شوال خسرو شد سوار از بهر صيد
آسمانش
در
عنان و آفتابش
در
رکاب
زهي ز لطف تو
در
آب مستي باده
خهي ز قهر تو
در
سنگ لرزه سيماب
روز بارت کت فتد
در
پره گردون
گردن گردان بود
در
زير بارت
رمحت عصاي موسي اگر نيست از چه رو
در
روز رزم
در
کف راد تو اژدهاست
مثل مدعيان با من
در
حضرت شاه
نه چو
در
غاليه با عود گزاف حطبست
تن خسته شکاليست که
در
گاز هژبر است
پر بسته حماميست که
در
چنگ عقاب است
گردون
در
انتظام جهان عاجزست از آن
در
دامن تو بر زده بي اختيار دست
نوش
در
کام دشمنت نيش است
زهر
در
کام دوستت شکرست
عاشق بي کفر
در
شرع طريقت کافرست
کافري بگزين گرت شور طريفت
در
سرست
تارست
در
وثاقم اگر ماه نخشبست
خارست
در
کنارم اگر سرو کشمرست
در
خوردن باده اين چه تعطيلست
در
دادن بوسه اين چه انکارست
آن مختفي از چشم تو
در
صدر جبالست
اين محتبس از قهر تو
در
قعر بحارست
همه
در
جامه فضلند ولي از
در
جهل
مردگانند تو گويي که به تنشان کفن است
در
دل خورشيد اژدها زده چنبر
يا به جبين
در
به روي قهر تو چين است
هفت دوزخ را قضا
در
صولتش مدغم نمود
هشت جنت را قدر
در
دولتش مضمر گرفت
روز را رأي تو
در
عرصه اظهار آورد
شام را قهر تو
در
پرده اظلام گرفت
خيال خلق پيمبر گذشت
در
دل من
ز بوي مشک مرا عطسه
در
مشام گرفت
ببريست عدو خوار چو
در
رزم عنان داد
ابريست گهربار چو
در
بزم چمان رفت
جاودان
در
چنگل شاهين و
در
چنگال شير
ز احتسابت جاي غرم و لانه عصفور باد
مست
در
بستر من خسبد و رندان دانند
حالت مست که
در
بستر هشيار افتد
خنجر بران
در
پنجه او روز عزا
همچو برقيست که
در
قلزم زخار افتد
به گرد وقعه تيرش
در
صف بدخواه پنداري
شهابي
در
شب تاريک قصد اهرمن دارد
نه
در
طريقه رندي حريص بايد بود
نه
در
صلاح و ورع اقتحام بايد کرد
يا رب که
در
زمانه ملک شادکام باد
کز فصل
در
زمانه مرا شادکام کرد
گاه بر مانند نساجان پرند از نسترن
در
سمن ديبا و
در
گل پرنيان مي آورد
رفعت کاخ جلالش
در
سه ايوان دماغ
کاردانان يقين را
در
گمان مي آورد
گل پرورد
در
مشک چين گوهر فشاند زانگبين
بيضا نمايد ز آستين مه
در
گريبان پرورد
پوشيده گلبرگ طري
در
زير زلف سعتري
گويي روان مشتري
در
جرم کيوان پرورد
آن
در
تحير اين که نخستين کجا شتابد
اين
در
تفکر آنکه نخستين کدام گيرد
در
رزم تيغ کينه چو بهمن آخت
در
بزم جام زر چو سکندر زد
صيد اندر آن حرامست
در
ملت پيمبر
مي اندر اين حلالست
در
مذهب خردمند
خنگش چو
در
تکادو غوغا و ملک ختلان
عزمش چو
در
روارو آشوب و مرز ميمند
از قهر کينه توزش ولوال
در
بخارا
از رمح فتنه سوزش زلزال
در
سمرقند
در
کف شيخ عصا
در
کف ميخواره قدح
اژدها با يد بيضا اثر آميخته اند
وگر بهشت دهندم کناره مي گيرم
در
آن زمان که مرا جاي
در
کنار کند
گرفتم آنکه بود
در
شاهوار سخن
نه جايگه به صدف
در
شاهوار کند
عنان قهر تو
در
خرق و التيام فلک
حکيم فلسفه را باز
در
گمان افکند
گه سعايتها کند درباره مسعود سعد
تا مر او را
در
لهاور سکنه
در
زندان کند
آنکه رايش
در
اصابت خنده بر بيضا زند
آنکه نطقش
در
فصاحت گريه بر سحبان کند
دست جودش
در
سخاوت طعنه بر حاتم زند
طبع رادش
در
کرامت فخر بر قاآن کند
باش تا شيران تبت را کشد
در
پالهنگ
واهوان تبتي را شير
در
پستان کند
سر نهد
در
کف ارادت او
هر کرا
در
کف اختيار بود
سنگ
در
سنگ سنگ
در
دل کوه
و او بر اين هر سه کامگار بود
صفحه قبل
1
...
290
291
292
293
294
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن