167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان سيف فرغاني

  • در چشم ازو فزوده نوري
    در خانه ز من نمانده ديار
  • مشتي گل تست در کشيده
    در چشم هواي تو چو گلنار
  • در کف صراف شرع سنگ و ترازوست
    معدن جود است در جبال حقيقت
  • تا قطره سحاب غمت در دلم چکيد
    چشمم ز اشک حامل در شد چو گوشوار
  • وآنگه بدست لطف بتضمين اين دو بيت
    در سلک نظم اين شبه کش در شاهوار
  • از روزن ار رهش نبود در سراي تو
    خود را درافگند ز شکاف در آفتاب
  • پيش رخ تو در عرق روي خويشتن
    غرق آمده در آب چو نيلوفر آفتاب
  • تا زلف همچو سلسله بر رويت اوفتاد
    در حلقه ماه ديدم و در چنبر آفتاب
  • فرياد زد زمين که تو کي آسمان شدي
    تا در کنار مه بودت، در بر آفتاب
  • مفر من در تست آنچنانک مردم را
    در آفتاب تموزي بود مفر سايه
  • نه پرتو اثر عاشقيست در هر دل
    نه معجز حجر موسويست در هر سنگ
  • فروغ عشق تو در جان نهان همي دارم
    چو در دل آتش نوزاده را معمر سنگ
  • برون آمد و مادر خويشتن (را)
    در آورد در زير چادر شکوفه
  • چو در گلستان بگذري در بهاران
    ايا مر ترا همچو من مهربان گل
  • شود لفظ عذب سخن در بيان تر
    کند شاخ خشک قلم در بنان گل
  • حقا که در عساکر ارواح خافقست
    در صف اوليا علم کبرياي تو
  • در باغ دهر چون گل گر سربسر جمالي
    در روز زندگاني گر جمله مه چوسالي
  • شبي بي فکر اين نقطه بگفتم در ثناي تو
    وليکن روزها کردم تأمل در فرستادن
  • وآن آتشي که رخت نخستين بدر بسوخت
    زد شعله يي و در من شيدا در اوفتاد
  • شيري و آتشي که بهم کم شوند جمع
    در خود فکند مرد چو . . . با در اوفتاد(؟)
  • ناديتهم و قلت هلموا لحبنا
    در مقبلان فغان اتينا در اوفتاد
  • شايد که جمله دست تمسک درو زنيم
    در چنگ او چو عروه وثقي در اوفتاد
  • زيرا شنوده اي که ز مجنون ناشکيب
    آشوب در قبيله ليلي در اوفتاد
  • ناسوخته نماند در آفاق هيچ جاي
    کين آتش غم تو بهرجا در اوفتاد
  • جاني که بود مريم بکر حريم قدس
    در مهد غم چو عيسي گويا در اوفتاد