167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان فروغي بسطامي

  • حال در مانده عشق تو نمي داند چيست
    دردمندي که در انديشه درمان ماند
  • در عوض خاک در او مگير
    گر همه گل زار جنانت دهند
  • کي کند در همه عمرش هوس آزادي
    آن که در حلقه زلف تو گرفتار کند
  • يار در کشتن من اين همه انکار نداشت
    گر در اين کار مرا غايت ابرام نبود
  • چشم بد دور که در چشمه نوش ساقي
    نشئه اي بود که در باده گلفام نبود
  • تا فتادم در قفاي چشم سحرانگيز او
    کو نظربازي که چشمش در قفاي من نبود
  • دوش در دامن پاک صنم باده فروش
    اثري بود که در دامن سجاده نبود
  • از پي مقصد دل در همه عالم گشتيم
    گنج مقصود در اين عالم ويرانه نبود
  • رخ زيباي او در چنبر زلف
    تو پنداري قمر در عقربي بود
  • راه در جمع پراکنده دلانش ندهند
    آن که در حلقه زلف تو پريشان نشود
  • غنچه اي در همه گل زار محبت نشکفت
    گلبني در همه بستان مودت ندميد
  • يک قوم ز ابروي تو در گوشه محراب
    يک طايفه از چشم تو در خانه خمار
  • هم شربتي از لعل تو در دکه قناد
    هم نکهتي از جعد تو در طبله عطار
  • در چنبر گيسوي تو بس عنبر سارا
    در حقه ياقوت تو بس لؤلؤ شهوار
  • مشک تر از روي تو، ريخته در کوي تو
    در هوس بوي تو، شهري خونين جگر
  • هم شحنه در ولايت اوباش ذوالجلال
    هم فتنه در ممالک او مست خواب ناز
  • هم در دعاي او همه مردان پاک دل
    هم در ثناي او همه رندان پاک باز
  • ساقيا در قدح باده چه پيمودي دوش
    که حريفان همه در خواب گرانند هنوز
  • چون خنده زند لعلش در در دل دريا ريز
    چون گريه کند چشمم آماده طوفان باش
  • چو شاهدان شکرخنده در حديث آيند
    تو در مشاهده آن دهان نوشين باش
  • تا کي به گمان در پي مطلوب دواني
    در راه طلب پيرو ارباب يقين باش
  • يا که در ظاهر فروغي ذکر درويشي مکن
    يا که در باطن مريد خسرو فرزانه باش
  • گشاده چهره بيا در حضور خازن جنت
    که بر کسي نگشايد در بهشت برينش
  • دل هاي مجرد همه در چنبر آن زلف
    مرغان بهشتي همه در حلقه آن دام
  • کردمي در پيش مردم ادعاي هوشياري
    گر نبودي در کمين آن چشم مست دل فريبم
  • در جلوه گاه جانان جان را به شوق دادم
    در روز تيرباران مردانه ايستادم
  • جان با هزار شادي در راه او سپردم
    سر با هزار منت در پاي او نهادم
  • جز راستي نبيني در طبع بي نفاقم
    جز ايمني نيابي در نفس بي فسادم
  • عاجزم پيش دل سخت تو من کز آهي
    رخنه در خاره و سوراخ در آهن کردم
  • در حلقه مرغان چمن ولوله انداخت
    هر ناله که در صحن گلستان تو کردم
  • خسرو ملک جهانم من که در جنت غلامم
    خواجه آزادگانم من که در بندت اسيرم
  • آشناي قدسيانم من که در کويت غريبم
    پادشاه لامکانم من که در ملکت فقيرم
  • جز مهر تو در دلم نرفته ست
    مهري که به در نکرده باشم
  • گويند که در سينه غم عشق نهان کن
    در پنبه چسان آتش سوزنده بپوشم
  • در ورطه شوق تو چه انديشه ز بحرم
    در لجه عشق تو چه پرواز نهنگم
  • در شامگه هجرش بگداخت تن و جانم
    در دامگه عشقش بشکست پر و بالم
  • در حسرت ديدارش طي گشت شب و روزم
    در محنت بسيارش بگذشت مه و سالم
  • فردا که گنهکاران در پاي حساب آيند
    جز عشق گناهي نيست در نامه اعمالم
  • در عالم زيبايي تو خواجه معروفي
    در گوشه تنهايي من بنده گمنامم
  • نوميد من که در قدم يار، بي نصيب
    محروم من که در حرم دوست محرمم
  • تا جان پاک در قدمت کرده ام نثار
    در کوي عشق بر همه پاکان مقدمم
  • غير الم در اين قدم هيچ نشد مشخصم
    غير خطر در اين سفر هيچ نشد معينم
  • در همه جا فروغيا رفت فروغ شعر من
    چشم و چراغ شاعران در همه مجلسي منم
  • با نسيم طره او در بهارستان رومم
    با خيال صورت او در نگارستان چينم
  • تا با کمان ابرو بنشست در کمينم
    در خون خويش بنشاند از تير دلنشينم
  • از قامت موزونش در سايه شمشادم
    وز عارض گلگونش در دامن نسرينم
  • در عين مذلت سگ او همدم من شد
    بر خاک در دوست ببين عزت و جاهم
  • در دعوي محبت هم خوار و هم عزيزم
    در عالم مودت هم پست و هم بلنديم
  • در عين تيرباران چشم از تو برنسبتم
    در وقت دادن جان دل از تو برنکنديم
  • در عهد بتان آن چه وفا بود نموديم
    در عالم عشق آن چه بلا بود کشيديم