167906 مورد در 0.11 ثانیه یافت شد.

ديوان سيف فرغاني

  • گهي چون موج بيني در بحارم
    گهي چون ابريابي در هوايم
  • در سواد بشري کشف چنين ظلمت را
    چاره از نور بياضي است که در ديده هيست
  • در چنين ملک که تيغ همه در وي کندست
    پادشاهم که بشمشير خودم استيليست
  • که آفتاب خرد در غبار حيرت ماند
    ز دره دهنت در هواي انديشه
  • غم تو در دل چون چشم ميم من پنهان
    چنانکه پنهان در گفتهاي انديشه
  • اي که در دور خوبي تو بسيست
    دل و جان داده در برابر حسن
  • عشقت چو در حريم دلي پاي در نهاد
    گشتند سرکشان طبيعت مسخرش
  • چه بندي در بروي آفتابي
    که هر روزش نظر در روزن تست
  • نکورو يوسفي داري تو در چاه
    ترا ظن آنکه جاني در تن تست
  • تو شمعي از طلب در خانه برکن
    گرت مهتاب در روزن نيايد
  • کجا در چشم مردم باشدش جاي
    چو سنگ سرمه در هاون نيايد
  • در جهان تيره جز روشن دلان عشق را
    همچنين در طبع کي گردد مصور آينه
  • اگرچه گه سعي در کار علم
    چو حاجي رمل ميکني در مطاف
  • در دل خسته من جام شراب عشقش
    آنچنان کرد سرايت که دوا در بيمار
  • کي بود آنک بگلزار درآيم در سير
    در کفي جام مي و درد گري گيسوي يار
  • سيف فرغاني گفتار تو سحرست نه شعر
    موم در صورت گل عرض مکن در بازار
  • با خلق در نماز و تواضع براي حق
    پيوسته در رکوع چو ابرو خميده اند
  • در غم تست ناله هم نفسم
    در ره تست سايه همراهم
  • بدين عمل نتواند رهيد در محشر
    که در مصاف نشايد بتيغ چوبين رفت
  • دعاي نيک ز اصناف خلق در عقبش
    چنانکه در پي الحمد لفظ آمين رفت
  • همه بر در دوست موسي طلب
    همه در ره فقر عيسي شعار
  • با چنين روي چو در گوش کني مرواريد
    شود از عکس رخت دانه در چون گلنار
  • باز سوداي ترا زقه جان در چنگل
    مرغ اندوه ترا دانه دل در منقار
  • مي نهد در دل فرهاد چو مهر شيرين
    خسرو عشق تو در مخزن جانم اسرار
  • گر بر در تو مقيم باشد
    سگ سکه بدل کند در آن غار