167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.

ديوان فرخي سيستاني

  • در دليران بگه معرکه زانسان نگرد
    که دليران بگه معرکه در مرد حشر
  • قيصر رومي پيش تو در آيد بسلام
    قلعه روميه را پيش تو بگشايد در
  • يکي مشک در دهان، يکي حله بر کتف
    يکي آرزو بدست، يکي دوست در کنار
  • تا جهانست جهاندار تو بادي و مباد
    در جهانداري و در دولت تو هيچ غير
  • باغ شکفته اي ، چو در آيي ببزمگاه
    شير دمنده اي، چو در آيي بکار زار
  • آنکه مرده ست همي سوزد در آتش تيز
    وانکه زنده ست همي غلطد در خون جگر
  • در سراي گشاده ست بر وضيع و شريف
    نهاده روي جهاني بدان مبارک در
  • سواري کز در ميدان درآيد
    به حيرت در فتد دلهاي نظار
  • زان بيم که در خواب فراق تو ببينم
    برهم نزنم ديده و در ديده نهم خار
  • در نام نديماني و در جاه وزيران
    وندر سپه سلطان با حشمت سالار
  • شعر در تهنيت شاهي من دانم گفت
    تو در آن شعر که فردا بطرازم بنگر
  • دلم در جنبش آمد بار ديگر
    ندانم تا چه دارد باز در سر
  • همه در انده من سوخته دل
    همه در حسرت من خسته جگر
  • چون در ميان باغت دامي بگستريدند
    با زاغ در فتادي ناگه بدام اندر
  • در چغاني رود اگر روزي فروشويد دو دست
    ماهيانرا چون صدف در تن پديد آيد درر
  • آن کز در چه است فرو افکند بچاه
    وان کز در سرير نشاندش بر سرير
  • تا خلف را خسرو ايران از آنجابرگرفت
    در ستم بودند و در بيداد هر بيدادگر
  • چنانکه در سير انبياست در خور او
    کتابها متواتر همي شود مسطور
  • هزار در صلتش کمترين کسور بود
    به نادره بتوان يافت در عطاش کسور
  • آنکه بر کندبيک حمله در قلعه تاغ
    وانکه بگشاد بيک تير در ارگ زرنگ
  • هميشه در بر او دلبران چون شيرين
    هماره بر در او کهتران چون هوشنگ
  • روزيست که در سال نيابند چنين روز
    ساليست که در عمر نيابند چنين سال
  • در زاويه امروز بخندد لب زاهد
    در صومعه امروز بجنبد لب ابدال
  • از تازه گل لاله که در باغ بخندد
    در باغ نکوتر نگري چشم شود آل
  • چون لاله در آن خدمت فرخنده همي خند
    چون سرو در آن دولت پاينده همي بال
  • زان مي که ياقوت سرخ گردد
    در خانه، از عکس او در و بام
  • در جنگ جستن چو طوس نوذر
    در ديو کشتن چو رستم سام
  • در عطا دادن و سخاست مقيم
    در کريمي و مردميست مدام
  • در راي او بلندي و در طبع او هنر
    درخلق او بزرگي ودر خوي اوکرم
  • زبيم ناوک و تيغش همي نيايد خواب
    پلنگ را در کوه و نهنگ را در يم
  • هر کجا در نگري سبزه بودپيش دو چشم
    هر کجا در گذري گل سپري زير قدم
  • رايتش ساکن نگردد يک زمان در يک زمين
    رخشش آرامش نگيرد ساعتي در يک مقام
  • در چهره او روز بهي بود پديدار
    در ابر گرانبار پديدار بود نم
  • لاجرم روي بزرگان همه سوي در اوست
    حاجبند ايشان گويي و در خواجه حرم
  • در وزيري نکني جز همه حري تلقين
    در نديمي نکني جز همه رادي تعليم
  • عيد اوفرخ و از آمدن عيد شريف
    در دل او طرب و در دل بدخواه الم
  • بدانديش او گشته در روز جنگ
    چو در کينه اردشير اردوان
  • هميشه تابود آز و اميد در دل خلق
    چنان چو آتش در سنگ وگوهر اندر کان
  • همايوني وفرخنده چنين بادي همه ساله
    ولي در سايه تو شاد و تو در سايه يزدان
  • جعدشان در مجلس او مشکبار
    زلفشان در پيش او عنبر فشان
  • دست آن انداخته در پيش اين
    پاي اين انداخته در پيش آن
  • وقت آن آمد که در تازد به روم
    نيزه اندر دست و در بازو کمان
  • تا چو بر آيد نبات و تيره شود ابر
    در مه ارديبهشت و در مه بهمن
  • ازنهيب او نيارد شير در صحرا گذشت
    زين قبل باشد همه ساله ببيشه در نهان
  • تا نيابي در ضمير مردم سفله وفا
    همچنان چون مهرباني در دل نامهربان
  • در قسطنطين صد ره ز در خيبر مه
    قاضي شهر گواهي دهد امروز بر اين
  • گر خداوند مراشاه جهان امر کند
    بر شاه آرد در دست در قسطنطين
  • در سراي تو و در خيل غلامان تو باد
    هر نگاري که برون آرنداز ترکستان
  • در سراي ترا خسروان نماز برند
    چنانکه دهقان در پيش آذر برزين
  • گر در خرد و راي چون تو بودي بيژن
    در چاه مر اورا بنيفکندي گرگين