نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
ديوان عراقي
حلقه اميد تا کي بر
در
وصلش زنم؟
دست لطفش اين
در
بسته گشودي کاشکي
چون عراقي اميد
در
بسته
تا
در
بسته، بو که، بگشايي
در
چشم نهاده ام که يابم
از خاک
در
تو توتيايي
روانم نيز
در
بسته است همت
که بگشايد
در
راحت سرايي
کجا نشان تو جويم؟ که
در
جهانت نيابم
چگونه روي تو بينم؟ که
در
زمانه نپايي
ز حيرت
در
همه گم گشته از خود
ولي
در
عشق هر يک رهنمايي
درم گشاي، که اميد بسته ام
در
تو
در
اميد که بگشايد؟ ار تو نگشايي
پس
در
همچو جادويي که پيوست
ميان
در
بسته بهر رفت و رويي
شاهد سرمست من ديد مرا
در
خمار
داد ز لعل خودم
در
عقيق مذاب
از رغبوتش فراغ وز رهبوتش امان
در
ملکوتش خيم
در
جبروتش قباب
در
دم او تافته از دم عيسي نشان
در
دلش افروخته ز آتش موسي شهاب
سالک مسلوک را
در
بر او بازگشت
طالب مطلوب را از
در
او فتح باب
عاشقان چون بر
در
دل حلقه سودا زنند
آتش سوداي جانان
در
دل شيدا زنند
در
حقيقت دو جهان آينه ايشان است
که بدو
در
رخ زيباش هويدا بينند
خادمان
در
او آخرت و دنيي را
بر
در
خدمت او لؤلؤ لالا بينند
مکر ما، بر
در
لطف تو پناه آورده است
بندگان ملجا خود را
در
مولي بينند
تا بود
در
خم چوگان هوا گوي دلم
که مرا گوي غرض
در
خم چوگان آيد
در
جهان ذره
در
فضاي قدم
نور او آفتاب ذره شکار
يا
در
اول نهان شدي آخر
يا
در
انوار طي شدي اطوار
در
هواي امر او خورشيد چون ذره دوان
در
فضاي قدر او عالم هباء مستطير
در
خور خوانش نديده چاشني اين جهان
در
تنور مطبخش بسته دوتا نان فطير
نرمکي باد گفت
در
گوشم:
خود گرفتم که
در
ره افتادم
خرمن هستي به باد بي نيازي
در
دهيم
دست
در
فتراک صاحب همت اعظم زنيم
بساط عيش من افکند
در
گلستاني
که خاکروب
در
اوست حوري و غلمان
روي خود بنموده هر دم
در
هزاران آينه
در
هر آيينه رخت ديگر نشان انداخته
در
همه صورت تويي و نيست خود صورت تو را
وين حقيقت حيرتي
در
رهروان انداخته
در
گلستان روي خود ديده به چشم بلبلان
غلغلي از بلبلان
در
گلستان انداخته
باد سلطان جلالت
در
نوشته فرش کون
سنگ بطلان
در
سراي انس و جان انداخته
در
فضاي لايزالي کوس قدوسي زده
گوي
در
ميدان وحدت جاودان انداخته
در
حقيقت هستي عالم خيالي بيش نيست
وين خيالي چند ما را
در
گمان انداخته
به بحر نيستي از بيخودي فرو رفته
سر خودي ز
در
بيخودي
در
آورده
حلقه داران چرخ بر
در
تو
حلقه
در
گوش چون هلال شده
برده نامت مسيح
در
سر گور
مرده
در
شور و وجد و حال شده
چون تجلي است
در
همه کسوت
آشکار است
در
همه عالم
اول و آخر اوست
در
همه حال
ظاهر و باطن اوست
در
همه باب
برداشت به جاي خامه انگشت
زد
در
دهن و نوشت
در
دم
جاي تو هميشه
در
دل ماست
بيرون ز
در
است جاي پرده
در
ساحت قدم نبود کون را اثر
در
بحر قطره را نتوان يافتن نشان
چون بر
در
تو بار بود دوستانت را
اي دوست،
در
به روي طفيلي مکن فراز
در
دور شراب و جام و ساقي همه اوست
در
پرده مخالف و عراقي همه اوست
عمري به اميد حلقه زد بر
در
او
چون حلقه برون
در
، دگر بار نيافت
در
واقعه مشکل ايام نگر
جامي است تو را عقل،
در
آن جام نگر
اي
در
طلب تو عالمي
در
شر و شور
نزديک تو درويش و توانگر همه عور
عمري است که
در
کوي خرابي رفتم
در
راه خطا و ناصوابي رفتم
يارب، به تو
در
گريختم بپذيرم
در
سايه لطف لايزالي گيرم
آمد بر من نگار و
در
گوشم گفت:
رخسار من اينجا و تو
در
گل نگري؟
عشاقنامه عراقي
در
ثنايش کسي که خاموش است
نيش انديشه
در
دلش نوش است
در
فضايي که هست
در
دو جهان
نقد جود وجود اوست روان
شده
در
هر دليش پيوندي
کرده
در
پاي هر يکي بندي
در
چنان حالتي که جان لرزد
دوست ناگاه حلقه بر
در
زد
صفحه قبل
1
...
284
285
286
287
288
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن