167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

ديوان عراقي

  • در تنگناي وحدت کثرت چگونه گنجد
    در عالم حقيقت بطلان چه کار دارد؟
  • عاشق گر از در تو نشنيد مرحبايي
    چون حلقه بر در تو چندان چه کار دارد؟
  • در دل غم عراقي و آنگاه عشق باقي
    در خانه طفيلي مهمان چه کار دارد؟
  • گر در دلم خيالت نايد، عجب نباشد
    در دوزخ پر آتش رضوان چه کار دارد؟
  • در خم زلفش نهان خواهيم شد
    دست با وي در کمر خواهيم کرد
  • رفت عمرو نرفت در همه عمر
    دست در زلف يار چتوان کرد؟
  • تا هست ز نيک و بد در کيسه من نقدي
    در کوي جوانمردان عيار نخواهم شد
  • چون ساخته دردم در حلقه نيارامم
    چون سوخته عشقم در نار نخواهم شد
  • در کوي خرابات جمالش نظر افگند
    شور و شغبي از در خمار برآمد
  • آن چنان در دلي که پنداري
    ناظرم در تو دايم، اي دلبند
  • در من نگرد يار دگربار که داند
    زين پس دهدم بر در خود بار که داند؟
  • تا دل من در سر زلف تو شد
    عيش همه در دل شب مي کند
  • هر که در بند زلف يار بود
    در جهانش کجا قرار بود؟
  • گنج حسني و نپندارم که گنجي در جهان
    و آنچنان گنجي عجب در کنج ويراني بود
  • در خزان ار دلي به دست آرم
    در بهارم ز دست مي برود
  • مرا شادي گهي باشد درين غم
    که اندوه توام از در در آيد
  • چو سر در پاي اندوه تو افکند
    عراقي در دو عالم بر سر آيد
  • تا بود گوي دلم در خم چوگان هوس
    کي مرا گوي غرض در خم چوگان آيد؟
  • دل در گره زلف تو بستيم دگربار
    در دام سر زلف تو شستيم دگربار
  • گوش جان ها پر گهر در حضرتت
    کز سخن در مي چکاني اي پسر
  • من چو حلقه بمانده بر در تو
    کرده اي در به روي بنده فراز
  • در گلستان مي گذشتم صبحدم
    بوي يارم در مشام افتاد باز
  • تا بديدم عکس او در جام مي
    در سرم سوداي خام افتاد باز
  • در صومعه بيهده چه باشي؟
    در ميکده رو، شراب مي نوش
  • به بوي آنکه در آتش نهد قدم روزي
    هزار سال در آتش قدم زند بي باک
  • ور در ره راستي روم راست
    چون در نگرم، روم چو خرچنگ
  • باز در دام بلا افتاده ام
    باز در چنگ عنا افتاده ام
  • در صومعه چو مرد مناجات نيستم
    در ميکده ز بهر چه هشيار مانده ام؟
  • در کعبه چون که نيست مرا جاي، لاجرم
    قلاش وار بر در خمار مانده ام
  • در حسن رخ خوبان پيدا همه او ديدم
    در چشم نکورويان زيبا همه او ديدم
  • زود پا در بساط وصل نهيم
    دست با دوست در کنار کنيم
  • در سينه هر غمزده پنهان همه او بين
    در ديده هر دلشده پيدا همه او دان
  • در کف جور تو افتادم، تو دان
    تن به هجران تو در دادم، تو دان
  • چند نالم، چون عراقي، در غمت؟
    روز و شب در سوز و فريادم، تو دان
  • چو رايگان است آب حيات در جويت
    چرا بود دل مسکين چو ريگ در جيحون؟
  • اي جمالت برقع از رخ ناگهان انداخته
    عالمي در شور و شوري در جهان انداخته
  • سر حکيم ما را در شوق لايزالي
    در من يزيد عشقش پيش دکان نهاده
  • در جلوه گاه معني معشوق رخ نموده
    در بارگاه صورت تختش عيان نهاده
  • روحي بدين لطيفي در چاه تن فگنده
    سري بدين عزيزي در قعر جان نهاده
  • در صومعه نگنجد، رند شرابخانه
    عنقا چگونه گنجد در کنج آشيانه؟
  • در جهان بيهوده مي جستم تو را
    خود تو در جان عراقي بوده اي
  • تا در خود بر عراقي بسته اي
    صد در از محنت برو بگشوده اي
  • در بوته بلا تن زارم گداختي
    در آتش عنا دل و جانم بسوختي
  • لواي عشق برافراختي چنان در دل
    که در زمان، علم صبر سرنگون کردي
  • پس در دل تو چگونه گنجم؟
    چون بر در خود رها نکردي
  • درياب، که مانده ام به ره در
    در گردن من فتاده باري
  • در سرم نيست بجز ديدن تو سودايي
    در دلم نيست، بجز پيش تو مردن هوسي
  • پيوسته چو جام در دل آتش
    در سر هوس و هواي ساقي
  • عمري است که مي زنم در دل
    يعني که در سراي ساقي
  • در پي سيمرغ وصلش عالمي دل خسته اند
    بودي او را در همه عالم وجودي کاشکي