نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.
ويس و رامين
رسولاني که از دل راه جستند
همي
در
چشم يا
در
دل نشستند
کرا
در
دل فروزد مهر آتش
زبان گرددش
در
گفتار سرکش
تو باشي نيز بانو
در
کهستان
چو باشد ويس بانو
در
خراسان
چنين بود او چه
در
مرو و چه
در
راه
ازو خرم نشد روزي شهنشاه
تو
در
هر دل ز خوبي گوهر آري
تو
در
هر جان ز خوشي شکر آري
دو گيسو
در
برافگنده کمندش
پري
در
زير آن هر دو پرندش
کجا تا آن بود
در
آب و
در
نم
بود همواره بند شاه محکم
به چشمش
در
بماند آن دلبر خويش
چو دينار کسان
در
چشم درويش
اگر گردم به رامش
در
گلستان
به گمره گشته مانم
در
بيابان
به شب
در
بستر و بالين ديبا
تو گويي غرقه ام
در
ژرف دريا
دلم افتاد
در
مهرت به ناکام
شتابان همچو گوري مانده
در
دام
همش
در
تخمه پرمايه ست گوهر
همش
در
گنج شهوارست جوهر
گمان کردي به رنج اندر سهي سرو
تو پنداري که
در
چاهي نه
در
مرو
در
آب اشک او دو چشم بي خواب
نکوتر بود از نرگس که
در
آب
هنوز آن بوي خوش زان پيکر نغز
مرا ماندست
در
بيني و
در
مغز
مرا بود آن سخن
در
گوش چونان
که
در
دل رفته زهرآلوده پيکان
به شادي ويس را بد شاه
در
بر
چو رامين را دو هفته ماه
در
بر
ز تنگي دوست را
در
بر گرفتن
دو تن بودند
در
بستر چو يک تن
چو
در
ميدان شادي سرکشي کرد
کليد کام
در
قفل خوشي کرد
در
خانه کنون بستن چه سودست
که دزدم هرچه
در
خانه ربودست
مرا آن طشت زرين نيست
در
خور
که دشمن خون من ريزد درو
در
کنونم زور لختي
در
تن آمد
نشاط تندرستي
در
من آمد
گهي
در
خانه زلف و جام مي گير
گهي
در
دشت مرغان گير و نخچير
نه
در
رزمت بود انباز و ياور
نه
در
بزمت بود خورشيد انور
همي شد پيگ
در
پيش شهنشاه
شهنشه از قفاي پيگ
در
راه
مگر زخم مرا
در
خواب ديدي
که
در
بيداريش ناياب ديدي
کجا
در
جاي چونين چاره بهتر
که
در
جاي دگر مردي و لشکر
دلم درج است و
در
وي گوهري تو
کنارم برج و
در
وي اختري تو
کنون ار جان کني
در
کار مهرش
نباشد
در
خور ديدار مهرش
گهي چون رنگ بود
در
کوهساران
گهي چون شير بود
در
مرغزاران
دلي
در
تف آتش مانده ناکام
چگونه يافتي
در
آتش آرام
نهفته ماه
در
ابر زمستان
چو روي ويس بانو
در
شبستان
چو باشد رام
در
ره ويس
در
بند
نيابند ايچ گونه روي پيوند
گر او
در
جادوي جز اهرمن نيست
زبونتر زو کسي
در
دست من نيست
در
صد گنج بر ويسه گشاده
در
آن جا ساز صدساله نهاده
فتادش يوبه ديدار دلبر
چو آتش
در
دل و چون تير
در
بر
همي داند که ما
در
دز کجاييم
نشسته
در
سراي پادشاييم
در
دز با
در
اندوه بسته
سر خم با سر توبه شکسته
چنانم
در
فراقت اي دلارام
که بر من مي بگريد کبگ
در
دام
اگر بي تو ببينم
در
چمن گل
شود آن گل همه
در
گردنم غل
نشايد ويس من
در
خاک ريزان
شهنشه مي خورد
در
برگ ريزان
زمين را
در
گل و نسرين گرفتند
روان را
در
مي نوشين گرفتند
چو سيمين زورقي
در
ژرف دريا
چو دست ابرنجني
در
دست حورا
به مينو
در
چنين حورا نيابي
به گيتي
در
ازين زيبا نيابي
گهي با گور بودي
در
بيابان
گهي با شير بودي
در
نيستان
گهم
در
دز کني گه
در
شبستان
گهم تندي نمايي گاه دستان
خرد را
در
هوا چندين مرنجان
روان را
در
بلا چندين مپيچان
چه خوشتر زانکه باشد
در
تنم جان
و با جان
در
بر من چون تو جانان
که روز رنج و سختي
در
گذاريم
پس او را ناز و شادي
در
پس آريم
قضاي بد ترا
در
ره فگنده
هواي دل مرا
در
چه فگنده
صفحه قبل
1
...
280
281
282
283
284
...
3359
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن