167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

مجموعه آثار عطار

  • جمله مردان در فناي ره شدند
    در فناي حق به حق آگه شدند
  • در ره توحيد جان ايثار کن
    ديده را در باز رو ديدار کن
  • در جمال حق جمال حق به بين
    در صفات ذات رب العالمين
  • لي مع الله گفت احمد در ميان
    تو کجا داني که هستي در ميان
  • اين سخن را از ره مردي شنو
    تا نماني در قيامت در گرو
  • بي تو در شک نامده در يقين
    بگذري از کفر و از اسلام و دين
  • ليک در درياي خون غوطه زدم
    بعد از آن کردم وضو در خون شدم
  • ترا در کوره آتش بسوزد
    مرا آتش به دل در بر فروزد
  • بماني دايما در محنت و غم
    نيابي در دو عالم هيچ محرم
  • کسي را کافتاب از در درآيد
    وجود ذره کي در چشمش آيد
  • مگر بيهوده هان اي موش خاموش
    چو افتادي در آتش در همي جوش
  • مشو از فکر او ايمن که ناگاه
    در انداز ترا از مکر در چاه
  • چو در کثرت شوي وحدت طلب کن
    نظر در جسم و جان بوالعجب کن
  • به پير وقت گفتند اين حکايت
    که دانم در شکست و در شکايت
  • گهي در آب گردي همچو ماهي
    گهي چون آب باشي در تباهي
  • مرا پا بر سر خاري در آمد
    از اين مشکل ترم کاري در آمد
  • به اول سعي کن در خير کاري
    که آفتها است در تأخير کاري
  • سپر بنهاد در پيش پيمبر
    کاجازت تا روم در پيش دلبر
  • آخر از بهر خدا در ما نگر
    تا بکي باشم ز عشقت در فغان
  • او مرا رسوا کند در هر مقام
    کي برد او در ره معني تمام
  • چون بسي در خوبروئي ناز کرد
    اين غزل در مدح خود آغاز کرد
  • من نميدانم چه نيکو دلبرم
    کز لطيفي در زر و در زيورم
  • آنچه در خوبيست دارم اي عزيز
    در لطافت غيرت ماه و خورم
  • پاره زر در دهان گل نهاد
    لاله آمد پيش و در پايش فتاد
  • چون بگفت اين بيتها را در صبوح
    با صبا گفتا مرا در تن چو روح
  • زآن همي ترسم که در دستان فتد
    در ميان جمله مستان فتد
  • در سخنهائي که روح افزايدت
    هر زمان از غيب در بگشايدت
  • ناله از طنازي او دل بداغ
    ارغوان خون در جگر در صحن باغ
  • گر ترا دردي بود در ره مقيم
    ور ترا در عشق شد قلب سليم
  • در چمن جائي دهم او رامقام
    تا بنالد خوش در آنجا او مدام
  • در مديح گل بصوت دل ربا
    داستاني خواند در پيش صبا
  • و آن کسي را کاشتي در جان بود
    آتشش در جان چه باشد کارگر
  • نفس در آن به که در زندان کني
    هرچه فرمايد خلاف آن کني
  • چون شتر در ره درآي و بارکش
    بار طاعت بر در جبار کش
  • نيست در تن بهره از تقوي لباس
    در تکلف مرد را بندد لباس
  • هرکه او در بند آرايش بود
    در جهان فرزند آسايش بود
  • آنکه در جهل است دايم در گناه
    کي حلاوت يابد از ذکر لاه
  • تا نباشي در جهان اندوهگين
    از حسد در روزگار کس مبين
  • هست فاسق را سه خصلت در نهاد
    باشد اول در دلش حب فساد
  • در سخا کوش اي برادر در سخا
    تا بيابي از پي شدت رخا
  • نيست در وعده منافق را وفا
    زان نباشد در رخش نور صفا
  • چارپايي را چو بيني در قطار
    در ميان شان نيايي زينهار
  • هر که در راه ضلالت مي رود
    از جهالت در بطالت مي رود
  • وآنکه باشد در پي قوت حرام
    در تن او دل همي ميرد تمام
  • ويس و رامين

  • بجو در شعرها گفتار ايشان
    ببين در نامه ها کردار ايشان
  • دو شمشيرست ز الماس و بيانش
    يکي در دست و ديگر در دهانش
  • هميشه جان او در خرمي باد
    هميشه کام او در مردمي باد
  • گروهي در نشاط و اسپ تازي
    گروهي در سماع و پاي بازي
  • در آن سور و عروسي پنج شش ماه
    نشسته شادمان در کشور ماه
  • به زير باز در شير نکورنگ
    تو گفتي شير دارد باز در چنگ