نوسخن
کتابخانه
فرهنگ واژگان
وزنیاب
بلبلزبان
جستجوی آزاد
جستجوی آزاد
جستجوی ابیات دارای همه عبارات
به ترتیب مطابقت
به ترتیب مطابقت
به ترتیب کتاب
راهنما
×
167906 مورد در 0.08 ثانیه یافت شد.
هفت اورنگ جامي
سبحه بکش از کف روحانيان
رخنه فکن
در
صف نورانيان
بر همه
در
شعر بلنديم بخش
مرتبه شرع پسنديم بخش
بود ازو گام نهادن همان
در
حرم قدس ستادن همان
بدعتيان را ره سنت نماي
عزلتيان را
در
عزت گشاي
خواجه بسته ز سر بندگي
در
صف صفوت کمر بندگي
افکند آوازه آن سلسله
در
صف شيران جهان زلزله
تخت نشاني ز سرافکندگي
تاج سرش خاک
در
بندگي
روشنيي
در
دل تنگم فتاد
تيرگي غفلتم آمد به ياد
جامي اگر زنده بيننده اي
در
صف عشاق نشيننده اي
دامن جان درکش از آلودگي
نيست
در
آلودگي آسودگي
گوهر گنجينه جان سازدش
در
صدف سينه نهان سازدش
زينت تو بس کمر بندگي
تاج تو
در
سجده سرافکندگي
جامي اگر نقد کماليت هست
در
حجب غيب جماليت هست
مايه تاجر که
در
آوارگي
جمع نشد جز به جگرخوارگي
در
کف از آيين ستمکاريش
هيچ بجز آبله نگذاريش
کن نظر تجربه
در
همسران
تا نشوي تجربه ديگران
کالبد جوجو آزادگان
در
ته سنگ ستم افتادگان
جوهري طبع سخن پروران
کرد نگاهي به فراست
در
آن
هيچگه از صحبت همخانگان
رخت مکش بر
در
بيگانگان
قفل گشاي
در
کاخ صفاست
عطر فزاي گل شاخ وفاست
انيس خلوت شب زنده داران
رفيق روز
در
محنت گزاران
چو خيزد صدمت صيت جلالش
بود
در
بارگاه لايزالش
ببين
در
رقص ازرق طيلسانان
رداي نور بر عالم فشانان
چنان گرمند
در
منزل بريدن
کزين جنبش ندانند آرميدن
ز ناکوشيدن خود
در
خروشيم
بده توفيق کوشش تا بکوشيم
جهنده بر زمين خوش بادپايي
پرنده
در
هوا فرخ همايي
جهان آيينه مقصودشان باد
در
آن نور قدم مشهودشان باد
دلارا شاهدي
در
حجله غيب
مبرا دامنش از تهمت عيب
شنيدم شد مريدي پيش پيري
که باشد
در
سلوکش دستگيري
به قدر وسع
در
اصلاح کوشد
وگر اصلاح نتواند بپوشد
صفوف اوليا قايم دگر جاي
نهاده
در
مقام پيروي پاي
همه اسباب شاهي حاصل او
نمانده آرزويي
در
دل او
نگنجد
در
بيان وصف جمالش
کنم طبع آزمايي با خيالش
فراوان مو شکافي کرده شانه
نهاده فرق نازک
در
ميانه
نداده
در
حريم آن حرمگاه
حصار عصمتش انديشه را راه
به بيداري نمانده ديگرش تاب
خواص کوکنارش کرده
در
خواب
همه
در
بند پنداريم مانده
به صورتها گرفتاريم مانده
به هر کاريت خدمتگار بودم
به خدمتگاريت
در
کار بودم
به بيداري نگردد همنشينم
نيايد هم که
در
خوابش ببينم
هنوزش تن نياسوده به بستر
درآمد آرزوي جانش از
در
ازين افسانه هاي عاشقانه
يکي افتاد ناگه
در
نشانه
غلامان و کنيزاني که دارد
نگنجد
در
شماره گر شمارد
روان گشتند گويي نوبهاري
رخ آورد از دياري
در
دياري
کشيده
در
ميانه بارگاهي
ز خوبان صف زده گردش سپاهي
درآ
در
دار ملک شهرياران
برآ بر تختگاه تاجداران
وگر بيني به راهي کارواني
در
او سالار گشته دلستاني
ستاده
در
مقام استقامت
فکنده بر زمين ظل کرامت
چو مجلس ساختند اخوان يوسف
براي مشورت
در
شان يوسف
بود کانجا نشيند کارواني
برآسايد
در
آن منزل زماني
به فرزنديش گيرد يا غلامي
کند
در
بردن وي تيزگامي
نهال نازپرورد بهشتي
که
در
بستانسراي عمر کشتي
کمرهاي مرصع بر ميانشان
به خنده
در
شکر ريزي دهانشان
بگفتا کين گهرها
در
بهايش
بده اي گوهر جانم فدايش
سران ملک
در
سوداش بودند
بتان شهر ناپرواش بودند
سخن پرداز اين شيرين فسانه
چنين آرد فسانه
در
ميانه
زليخا گر چه زيبا دلرباييست
فتاده
در
کمندت مبتلاييست
ز بدفرماي نفس معصيت زاي
نهم
در
تنگناي معصيت پاي
بزن يک گام
در
همراهي من
ببين جاويد دولتخواهي من
بجنبد
در
دلش مهر جمالت
شود از جان طلبگار وصالت
ممهد فرش مرمر
در
ممرهاش
موصل زآبنوس و عاج درهاش
اگر نظارگي آنجا گذشتي
ز حسرت
در
دهانش آب گشتي
قناديل گهر پيوندش آويخت
رياحين بهر عطرش
در
هم آميخت
درآمد ناگهان از
در
چو ماهي
عطارد حشمتي خورشيد جاهي
نطر نگشاده
در
نظاره تو
بدين کشور شدم آواره تو
نديده چاره آوارگي ها
کشيدم
در
غمت بيچارگي ها
بگفتا
در
گنه فرمانبري نيست
به عصيان زيستن طاعتوري نيست
رخ معشوق
در
پيرايه ناز
دل عاشق سرود شوق پرداز
زليخا
در
تقاضا گرم و يوسف
همي انگيخت اسباب توقف
زليخا قاصدي سويم فرستاد
به رويم صد
در
انديشه بگشاد
چه جشني بزمگاه خسروانه
هزارش ناز و نعمت
در
ميانه
چو ياران از
در
ياري درآييد
درين کارم مددگاري نماييد
بدو گفتند کاي عمر گرامي
دريده پيرهن
در
نيکنامي
موکل سخترويي چند بر وي
مجاور تلخگويي چند
در
وي
نينديشد ز قهر جانخراشش
نهد پاي تمنا
در
فراشش
در
آن محنتسرا افتاد جوشي
برآمد زان گرفتاران خروشي
نهان
در
گوشه زندان نشينيم
مه زنداني خود را ببينيم
گهي طرح تواضع
در
فکنده
نشسته چون بنفشه سر فکنده
غريو کوس سلطاني درآمد
مؤذن
در
سحر خواني برآمد
مرا پيشه گناه انديشگي نيست
در
انديشه خيانت پيشگي نيست
بگفتا بايد ايام فراخي
که ابرو نم نيفتد
در
تراخي
گذشتي
در
شکارستان نخجير
پران از پهلوي نخجير چون تير
بگفت اي قبله جانم جمالت
سر من
در
عبادت پايمالت
در
اين جان سختيم مپسند چندين
بدين بدبختيم مپسند چندين
مرادي نيست گفتا غير ازينم
که
در
خلوتگه وصلت نشينم
فتم
در
سايه سرو بلندت
شکر چينم ز لعل نوشخندت
يکي نشگفته و ديگر شگفته
نهفته ناشگفته
در
شگفته
کشيده شاهد دولت
در
آغوش
کند اندوه هجران را فراموش
درآيد
در
رياض وصل گستاخ
درخت آرزو را بشکند شاخ
گرفتار دل افگار خويشم
عجب حيران شده
در
کار خويشم
بنفشه
در
کبودي سوگواريست
به خون آغشته لاله داغداريست
گهي آرند
در
طي عبارات
به حکمت هاي يوناني اشارات
بيفتد چون کند
در
پختگي روي
نخورده سنگ طفلان جفاجوي
فسون عشق
در
دوران مياموز
چراغ از بهر شبکوران ميفروز
دوات از طبله مشک خطايي
به امداد قلم
در
مشکسايي
چمن هاي معاني شاخ
در
شاخ
عباراتش نواسنجان گستاخ
خداوندا به مردان ره عشق
نهاده بار
در
منزلگه عشق
بلي
در
بارگاه آدميت
جز او کم يافت راه محرميت
ديوان هاتف اصفهاني
اي گمشده دل کجات جويم
در
دام که مبتلات جويم
اي مرغ ز آشيان رميده
در
دامگه بلات جويم
تو بماني به کام دل، گر مرد
در
تمنايت آرزومندي
صفحه قبل
1
...
279
280
281
282
283
...
1680
صفحه بعد
25
50
100
درباره نوسخن