167906 مورد در 0.07 ثانیه یافت شد.

هفت اورنگ جامي

  • در همه بر صفت يکتايي
    مانده پوشيده ز بس پيدايي
  • با اضافت ز اضافت بيرون
    در مسافت ز مسافت بيرون
  • ديد در راه سر دوران را
    قايد لشکر مهجوران را
  • تاکنون عشق من آميخته بود
    در عرضهاي من آويخته بود
  • چند سر در ره عادت باشي
    تارک تاج سعادت باشي
  • پير مشغول سخن بود بسي
    در جوابش نزد اصلا نفسي
  • يافتندش چو زر پاک عيار
    کرده در آتش سوزنده قرار
  • ديده را سرمه بيداري کش
    رخت در زاويه خواري کش
  • خاطر از وسوسه صافي کردند
    در ورع موي شکافي کردد
  • خسروي عاقبت انديشي کرد
    روي در قبله درويشي کرد
  • سبزه در آرزوي مفرشيت
    باد خرسند به محمل کشيت
  • خلعت فاخر از اطلس کردن
    خانه در قصر مقرنس کردن
  • لبش از ماتم شوهر خندان
    تيز در زخم کسانش دندان
  • ساخته در قفس تنگ دهان
    طوطي ناطقه را گنگ زبان
  • بود مردانه زني در موصل
    سر جانش به حقيقت واصل
  • رو به محراب عبادت کرده
    چاک در پرده عادت کرده
  • مالداري ز بزرگان ديار
    در بزرگي نسب پاک عيار
  • مردمان حبشي پيکر چشم
    ديده بانان تو در منظر چشم
  • در صدف قطره نيسان افتد
    واندر او گوهر احسان افتد
  • از جحيم سخطش ايمن دار
    در نعيم کرمش ساکن دار
  • در دلت تخم خدا داني کاشت
    دولت معرفت ارزاني داشت
  • مانده حيرت زده در صحرايي
    چرخ طولي و زمين پهنايي
  • قافله پي به مسبب برده
    تو در اسباب قدم افشرده
  • اوفتادي ز زيادت طلبي
    در کمند سبب از بي سببي
  • در جراحت همه راحت بيند
    بخل را عين سماحت بيند
  • چشمش از طلعت شاهد روشن
    گشته در کاخ بطالت روزن
  • دستش از بازوي خذلان رنجه
    زده در دامن حرمان پنجه
  • خواست تا خانه براندازدشان
    خانه در کوي دگر سازدش
  • سالها همنفس هم بودند
    در يکي زاويه همدم بودند
  • رو بگردان ز در دورانش
    هجرت آموز ز مهجورانش
  • سر بدان سايه فرو نامدشان
    خواب در سايه نکو نامدشان
  • در رهت قطع مسافت دوريست
    وصل جستن به سفر مهجوريست
  • چون زليخا ز مه کنعاني
    ماند در دايره حيراني
  • کردش از انجمن پيدايي
    جاي در زاويه تنهايي
  • محرم حلقه رازش گردان
    وز در بيهده بازش گردان
  • در دولت به رخم بگشادي
    تاج عزت به سرم بنهادي
  • عمر در خارکشي باخته اي
    عزت از خواري نشناخته اي
  • بر درت عز قبوليش بده
    در رهت اذن دخوليش بده
  • افکن از منزل بي دردانش
    رخت در کوي جوانمردانش
  • خيمه در عالم تنهايي زد
    مرد حالي دم بينايي زد
  • در دلش نايد ازان اندوهي
    به ضميرش نرسد مکروهي
  • ما براي تو جهانگردانيم
    در وفاي تو جوانمردانيم
  • چون صبا تيز عنانش گردان
    در طلب گرد جهانش گردان
  • در درون تخم امانت فکند
    وز برون خار خيانت بکند
  • دامن همت صديقان گير
    در ره خدمت صديقان مير
  • روي در قبله يکرويي کن
    خلق بگذار و خداجويي کن
  • طلب عفو گنهکاريهاست
    بر در لطف عفو زاريهاست
  • در دياري که ز فقر آباديست
    بندگي خاک ره آزاديست
  • روي در قبله احسان توييم
    بندي و بنده فرمان توييم
  • شعله در خرمن پندارش زن
    سکه بر صفحه دينارش زن
  • زآتش عشق شراريش بده
    بر در قرب قراريش بده
  • راه بيرون ز بصارت مسپر
    در حقيران به حقارت منگر
  • در صف عفو و کرم منتظمي
    بهتر از کشمکش منتقمي
  • در دلت صد گره از نادانيست
    شاهد آب گره پيشانيست
  • در رخ تنگدلي خنديدن
    بهتر از تنگ شکر بخشيدن
  • ديد کانبازيشان در لنگي
    مي دهد خاصيت يکرنگي
  • سنگ بر شيشه ناموس انداز
    چاک در خرقه سالوس انداز
  • بود صوفي به ادب بنشسته
    شتري در نظر او بسته
  • همچو طاووس خودآراي مباش
    در خودآرايي خودراي مباش
  • بازگشتند همه دست تهي
    شاه را در صدد عرضه دهي
  • تخم شيرين نکني در شوره
    رونق دين شکني از توره
  • بودشان کارگزاران در پيش
    همه پاکيزه دل و نيک انديش
  • داشت در ستر حرم فرزندان
    چون پدر جمله سعادتمندان
  • بر دلم روزن حکمت بگشاي
    عدل در صورت ظلمم بنماي
  • در عمارتگري مرد سوار
    کرد يکچند به مزدوري کار
  • پا منه جز به در استادي
    از کدورات جهان آزادي
  • ور نه در کسوت يکتايي باش
    ساکن کلبه تنهايي باش
  • آن دو طوطي که به نوخيزيشان
    بود در هند شکرريزيشان
  • بخرد اوراق سمن طي کرده
    رو در اوراق سخن آورده
  • اصل معنيست منه تاواني
    در عبارت چو فتد نقصاني
  • از قلم باد جدا انگشتش
    بلکه انگشت قلم در مشتش
  • در مقام شاکري بودن مقيم
    بر کرم هاي جهاندار کريم
  • در دلم فهم سخنداني نماند
    بر لبم حرف سخنراني نماند
  • يافت از توبه مقامات بلند
    وآمدش صيد ولايت در کمند
  • جامه هاي خسرواني در برش
    بسته کافوري عمامه بر سرش
  • آن مسافر بهر دولت يابيي
    ماند شب در خانه اعرابيي
  • خادمان از بهر خدمتگاريند
    متصل در شغل مهمانداريند
  • در کف او راحت آزردگان
    سيلي غفلت بر از افسردگان
  • آورد در دامن احسان خويش
    پرورد از رشحه پستان خويش
  • بيني اش زير هلال منخسف
    در ميان ماه کافوري الف
  • خانم شاهيش لعل آتشين
    گنج در و گوهرش زير نگين
  • گردن او سرفراز مهوشان
    در کمندش گردن گردنکشان
  • در اداي حکمت يونانيان
    گفتيش يونانيان نعم البيان
  • هر يکي در خيل خوبان سروري
    آفت ملکي بلاي کشوري
  • جز به ديدار بتان دلپذير
    عشق در دلها نگردد جايگير
  • در شکارستان اگر تير افکني
    گاه آهو گاه نخجير افکني
  • شهوت نفست به زير انداخته
    در حضيض خاک بندت ساخته
  • در رياض قدس محرم بودمي
    با خروس عرش همدم بودمي
  • من نهاده روي در راه توام
    کمترين شاگرد درگاه توام
  • کوهکن کانبازي پرويز کرد
    روي در شيرين شورانگيز کرد
  • عرصه آفاق لشکرگاه توست
    سرکشان را روي در درگاه توست
  • خانه در کوي وصالت داشتم
    ديده بر شمع جمالت داشتم
  • از وجود ناخوش خود رستمي
    عشرت جاويد در پيوستمي
  • خوش بود خاک در کامل شدن
    بنده فرمان صاحبدل شدن
  • گاه گاهي چون سخن پرداختي
    وصف زهره در ميان انداختي
  • جشني آنسان ساخت کز شاهنشهان
    نيست در طي تواريخ جهان
  • کوه نشسته به مقام وقار
    يافته در قعده طاعت قرار
  • زندگيي مدت آن لايزال
    در کنف عاطفت ذوالجلال
  • بلبل آن طبع سخن پروران
    در چمن نطق زبان آوران
  • کارگرانند درين کارگاه
    ز آتش لا سوخته در لااله