167906 مورد در 0.06 ثانیه یافت شد.

ديوان سنايي

  • در سراي تيره رويان همچو جان گويا مشو
    در ميان خيره رايان همچو تن الکن مباش
  • در ميان تيرگي از روشنايي چاره نيست
    در جهان تيره اي بي باده روشن مباش
  • از بزرگيست در دماغ تو کبر
    وز کريميست در نهاد تو هنگ
  • نام تو در ازل نشانه نهاد
    خوشدلي در مزاج مردم زنگ
  • گه خروشان چو در نبرد تو ناي
    گاه نالان چو در نبرد تو چنگ
  • گاه در خوي چو اسبت اندر تک
    گاه در خون چو تيغت اندر جنگ
  • آنچه در وقعه قنوج تو کردي از زور
    و آنچه در پيش شهنشاه نمودي از جنگ
  • جلال وحدت او در قدم به سرمد بود
    صفات عزت او باقيست در آزال
  • ز قطره ابر کند در صدف به حکمت در
    ز عين قدرت آرد هزار نهر زلال
  • روح را در عالم روحانيان کن آبخور
    نفس را در سم اسب روح کن قطع المنال
  • جرم قمر از فر تو در دادن دارو
    چون مجتمع النوري ست در کل منازل
  • شطرنج به شاهمات بر بندم
    در ششدره مهره اي در اندازم
  • اين بربط غم گداز در وصلت
    در بهر نهم و بشرط بنوازم
  • آن دم از خاک برانگيزم در روز قيامت
    در چنان انجمني پرده ز رازت ندرانم
  • همتي داريم عالي در ره ديوانگي
    درد چون از علم زايد جهل را بر در نهيم
  • به خرابات روح در تازيم
    در به روي خرد فراز کنيم
  • در زمين بي زمين سجود بريم
    در جهان بي جهان نماز کنيم
  • هستي ما پادشاها چون حجاب راه تست
    چشم زخم نيستي در هستي ما در رسان
  • نه در کعبه مجاور بود چندين سالها بلعم
    نه در کوي ضلالت بود چندين روزها عثمان
  • اسب شادي و طرب در صف ايام در آر
    مگر از زحمت اسبت برمند اين گذران
  • دست در گردن ايام در آريم از عقل
    پاي برداريم از سيرت نيکو نظران
  • در شکمش ز نوعها علت
    در دو چشمش ز جنسها يرقان
  • کمال گردد در جاه او همي عاجز
    جمال ماند در وي او همي حيران
  • هميشه تا نبود جاي در بجر دريا
    هميشه تا نبود جان زر بجز در کان
  • چند ازين در جستجوي و رنگ و بوي و گفتگوي
    خويشتن در تنگناي نفس انسان داشتن